كل عناوين نوشته هاي (
آرشيو شده
)
عليرضا بابايي
عليرضا بابايي
[ شناسنامه ]
قرار بود که ما راهمان به هم بخورد
......
دوشنبه 93/4/30
با زبان گريه از دنيا شکايت مي کنم
......
جمعه 93/4/27
جان آمده رفته هيجان آمده رفته
......
چهارشنبه 93/4/25
زخمهاي من ...
......
چهارشنبه 93/4/25
مي گفت زنده ام به تو و باوري نداشت
......
سه شنبه 93/4/24
چگونه سر كنم اين روزهاي بي خبري را
......
دوشنبه 93/4/23
پلنگ سنگي دروازه هاي بسته شهرم
......
يكشنبه 93/4/22
ميان کوچه ها رفتي، به هر بيگانه شک کردم
......
شنبه 93/4/21
حرفي نيست...
......
سه شنبه 93/4/17
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
......
سه شنبه 93/4/17
انگار در اين همهمه تنها ماندم
......
يكشنبه 93/4/15
برآن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را
......
شنبه 93/4/14
گفتم که شايد درد از اين با هم نشستن هاست
......
چهارشنبه 93/4/11
غم که ميآيد در و ديوار، شاعر ميشود
......
سه شنبه 93/4/10
رمضان است رفيقان! همه بيدار شويم
......
سه شنبه 93/4/10
<
<<
31
32
33
34
35
>>
>
==>
ليست غير آرشيوي ها
سفارش تبليغ