بدست علیرضا بابایی
در دسته محمد شریف
تاریخ : 92/11/23
ساعت : 1:25 عصر
تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه ..
مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..
حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم
غرق آرامشی نمی فهمی،لحظه ی انفجار یعنی چه..
می روی سمت یک فراموشی..چمدانی گرفته دستت را..
شاعری بی قرار می فهمد،سوت ِ تلخِ قطار یعنی چه..
با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم
بی خیالی تو و نمی فهمی،شانه ی زیر بار یعنی چه..
دل من را زدی به دریاها،این دلی که ندیده دریا را
چشم دریایی ات به من فهماند،آبی بی گدار یعنی چه..
مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت
تو خودت هم که خوب میدانی،قرص..روزی سه بار یعنی چه..
آه! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است
مژه هایت به من نشان دادند،آسمان در حصار یعنی چه..
شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد
هیچ کس..هیچ کس نمیداند،پرسه در لاله زار یعنی چه..
قم همیشه غریب و دلگیر است،باز هم شکر حق که(بانو)هست
تو که طهرانی و نمی فهمی،غربت یک دیار یعنی چه...
محمد شریف
وبلاگ شاعر :http://mohammadsharif.persianblog.ir
دیگر اشعار :
محمد شریف
نویسنده : علیرضا بابایی