هر چند از تو خاطرم آزرده باشد
بگذار لبخندت دلم را بُرده باشد
مثل لب دریا عطش می آورد باز
عشقی که آب از بوسه هایت خورده باشد
وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست
بگذار عشقت خنجری بر گُرده باشد
فرقی ندارد آشیانی هست یا نه
در چشم گنجشکی که جفتش مُــرده باشد
آیینه در آیینه در آیینه ها... تو....
نشکن! فقط بگذار ماتم برده باشد
گاهی صدایم کن که این دیوانه ناگاه
در خواب آغوش تو جان نسپرده باشد...!
اصغر معاذی
دیگر اشعار : اصغر معاذی
نویسنده : علیرضا بابایی