سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 652 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095929


صفحه نخست      

همین که بغض می شود

بدست علیرضا بابایی در دسته ایلناز حقوقی تاریخ : 91/10/9 ساعت : 11:52 عصر

 

من و شب و ستاره ها و ماه و نبض ساعتم

 

همین که بغض می شود سکوت های های من

دوباره خواب می شود پناه گریه های من

دوباره شانه های شب به من پناه می دهد

سلام میدهم به او که گشته هم صدای من

سکوت و انزوای شب به جای خواب های خوش

وقلب تب که میتپد برای انزوای من

میان دست های ما اگر نبود فاصله

نگاه مهربان شب نمی شد آشنای ما

من و شب و ستاره ها و ماه و نبض ساعتم

نشسته ایم منتظر به یاری خدای من

من و شب و ستاره ها و چشم های منتظر

که رد شود ستاره ای و بشنود دعای من

نگاه ماه در پی ات به هر کجا قدم زنان

که بی تو پادشاه غم دوباره شد گدای من

قدم بنه به خلوتم شبی و با خودت بیار

سبد سبد ز خنده های غم شکن برای من

شروع دلنشین من طلوع کن که بشکند

بلور اشک ها و خاطرات بی بهای من

بیا به وقت صبحدم طلوع با تو دیدنی ست

بیا به کوچه های شب دوباره پا به پای من

 

ایلناز حقوقی

 


دیگر اشعار : ایلناز حقوقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مرا ازین تپش بی کسی بگیر نرو

بدست علیرضا بابایی در دسته ایلناز حقوقی تاریخ : 91/10/4 ساعت : 1:22 صبح

 

مرا ازین تپش بی کسی بگیر نرو

 

مرا ازین تپش بی کسی بگیر نرو

از این بهاره ی بی اطلسی بگیر نرو

هوای تازه بشو باغ خاطرات مرا

ازین تنفس دل واپسی بگیر نرو

نگاه پنجره ات را وضو بگیر بخوان

نماز چشم مرا موقع اذان غزل

شعور لحظه دوباره قیام خواهد کرد

به احترام سلامت قسم به جان غزل…

نشستم و لب تنگ دلت غزل گفتم

که شاه ماهی عشق تو مال من باشد

نوشتم از تو به حافظ تمام دیوان را

به این امید که چشم تو فال من باشد

گره زدم قدمت را به سبزه های دلم

هزار و سیصد و هشتاد و هشت بار دگر

حلول می کنی و تازه می شود از تو

تنفس نفس سبز صد بهار دگر

حلول می کنی از عشق مطمئنم که

دعای سال سر سفره ام اثر دارد

صدای ثانیه ها هم گواه حرف من است

سرور ثانیه از گام تو خبر دارد

رسیده ای و سلامت به لحظه جان داده

و سایه ات به تن خسته ام امان داده

میان سادگی سفره ی دلت آقا!

نشسته سیب دلم عشق را اذان داده

بهار پوش پر از اطلسی دستت را

میان باغچه ی دست هام می کارم

نفس کشیدمت انگار جای هرچه هواست

دمادم نفسم باش دوستت دارم

 

ایلناز حقوقی

 


دیگر اشعار : ایلناز حقوقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

انگار سال هاست که در من تنیده ای

بدست علیرضا بابایی در دسته ایلناز حقوقی تاریخ : 91/9/28 ساعت : 9:55 صبح

انگار سال هاست که در من تنیده ای

 

 

انگار سال هاست که در من تنیده ای

انگار جای قلب ، تو در من تپیده ای

          انگار کودکانه ترین خنده ی مرا

          با چشم های تیله ای ات سر کشیده ای

با بوسه های شیشه ای ات از تمام ِ من

لی لی کنان به خانه ی قلبم پریده ای…

          در این حریم_ امن بمان و خدای باش…

          هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای …

لبخند ِ چشم های تو پیغمبر ِ من است

با وحی ِ دست هات مرا آفریده ای…

          از آسمان ِ چشم ِ تو خورشید می چکد

          انگار آرزوی مرا خواب دیده ای …

… شهزاده می شوی و می آیی و می بَری

همراه خود مرا دَم ِ صبح ِ سپیده ای…

          در بازوان ِ گرم ِ تو ، من زنده می شوم

          - این قلعه های امن که بر من کشیده ای- …

… پیغمبری … خدای منی … شاهزاده ای …

حتی به جای قلب ، تو در من تپیده ای …

 

ایلناز حقوقی

 


دیگر اشعار : ایلناز حقوقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن