سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 723 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13096000


صفحه نخست      

مثل سرداری اسیرم؛ “اعتباری” سوخته!

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین دهلوی تاریخ : 96/6/28 ساعت : 8:54 عصر

اعتباری سوخته

 

مثل سرداری اسیرم؛ “اعتباری” سوخته!

تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته

 

شهر بعد از جنگم و آرامشم توفانی است

مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته

 

شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است:

کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته

 

در سرم شوری به پا از حسرت دوران اوج

بی قرار زخمه ام، مثل سه تاری سوخته

 

باختم خود را به پایت؛ از غرور سرکشم

پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته..

 

حسین دهلوی


دیگر اشعار : حسین دهلوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین دهلوی تاریخ : 93/3/5 ساعت : 8:52 عصر

غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد

 

غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشد

که خواهان تو باید بی گمان مرد خطر باشد

 

ببین نام تو را در شعر هایم منتشر کردم

نباید تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد!

 

نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ی من هم

دلش می خواهد آن "بامی که برفش بیشتر..." باشد

 

نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست بردارد

چه عیبی تک درختی از رفیقان تبر باشد؟

 

چنان بی تاب تحسین تو هستم بعد هر شعرم

که دختربچه ای مشتاق لبخند پدر باشد!

 

حسین دهلوی


با تشکر از سارا

 


دیگر اشعار : حسین دهلوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دوباره مثل تو بی اختیار می گریم...

بدست در دسته حسین دهلوی تاریخ : 93/2/27 ساعت : 5:24 عصر

 




دوباره مثل تو بی اختیار می گریم
و پا به پای هوای بهار می گریم


چو مادری که دلش داغ نوجوان دیده
بریده از همه، دیوانه وار می گریم


تو آرزوی قنوت نماز من شده ای
ببین! برای تو روزی سه بار می گریم


ببخش! عاشق تو رازدار خوبی نیست
میان کوچه اگر بی گدار می گریم!


به یاد خاطره ی کوله بار بسته ی تو
همیشه پشت سر هر قطار می گریم...








"حسین دهلوی"

دیگر اشعار : حسین دهلوی

دریا تمام هستی دریا نوردهاست

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین دهلوی تاریخ : 92/5/16 ساعت : 1:59 عصر

 

طوفان بکن!  مرا بشکن!  دل نمی کنم  دریا تمام هستی دریا نوردهاست

 

این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست

دیگر قدم خمیده تر از پیرمردهاست

 

قلبی شکسته ، قامت خسته ،  تمام من

این شهر بازمانده ی بعد از نبردهاست

 

جان می کند دلم، همه سر گرم می شوند

چون رقص تاس در وسط تخته نردهاست

 

طوفان بکن!  مرا بشکن!  دل نمی کنم

دریا تمام هستی دریا نوردهاست

 

جای گلایه نیست اگر درد می کشم

صد قرن آزگار ، همین رسم مردهاست...

 

حسین دهلوی

وبلاگ شاعر: hosde2.blogfa.com

 


دیگر اشعار : حسین دهلوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن