سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 495 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095772


صفحه نخست      

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا نیکوکار تاریخ : 92/2/1 ساعت : 4:26 عصر

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

 

 

مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

 

رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت

آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود

 

ماه شب چهاردهی که تصاحبت

چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود

 

خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید

خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود

 

تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی

من : کشوری که با همه در حال جنگ بود

 

با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود

از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود

 

پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی

این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...

 

رضا نیکوکار

 


دیگر اشعار : رضا نیکوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا نیکوکار تاریخ : 91/12/27 ساعت : 5:23 عصر

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

 

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است

 

هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است

بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است

 

تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند

هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است

 

بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام

خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است

 

از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت

دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است

 

عاشقم ، یعنی برای وصف حال و روز من

هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است

 

من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!

 

رضا نیکوکار

 


دیگر اشعار : رضا نیکوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا نیکوکار تاریخ : 91/12/24 ساعت : 5:31 عصر

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

 

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

این آتش عشق است که افتاده به جان ها

 

در حیرت چشم تو و ابروی تو ماندند

انگشت به دندان همه ی تیر و کمان ها

 

زانو زده در پای بزرگی تو انگار

الوند و دماوند و سهند و سبلان ها

 

بی تابم و بی تابی من شهره ی شهر است

نگذار فروکش بکند این هیجان ها

 

آن قدر دل تنگ مرا ضرب خودت کن

تا گوش فلک کر شود از این ضربان ها

 

من با تو غزل می شوم و شعرترینم

ای علت بی چون و چرای فوران ها

 

تو کیستی ای عشق ! که بانام توسکه ست

بازار تمام شعرا ، مرثیه خوان ها

 

تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب

من خون به جوش آمده ام در شریان ها

 

ای کاش ببندی چمدان سفرت را

این جمعه بیفتد به تو چشم نگران ها

 

رضا نیکوکار


دیگر اشعار : رضا نیکوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا نیکوکار تاریخ : 91/8/23 ساعت : 11:39 عصر

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

 

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست

 

خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

 

فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی ، ببین! دعوا سر موهای توست

 

کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست

 

فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست

 

شهر را دارد به هم می ریزد امشب، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست

 

کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان و برقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست

 

خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه

مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست

 

رضا نیکوکار


دیگر اشعار : رضا نیکوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن