حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق
زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق
روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است
طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق
دست هایت را خودت "ها"کن اگر یخ کرده اند
از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق
هضم دلتنگی برای موجها آسان نیست
آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق
یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان
هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق
.
سجاد صفری اعظم
دیگر اشعار : سجاد صفری اعظم
نویسنده : علیرضا بابایی