سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 664 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095941


صفحه نخست      

بگذار مثل کاغذی تاخورده باشم

بدست علیرضا بابایی در دسته شیرین خسروی تاریخ : 96/5/1 ساعت : 9:4 صبح

قبر معشوق

 

بگذار مثل کاغذی تاخورده باشم

پروانه ای لای کتابی مرده باشم

 

ای زندگی! آخر در آغوشش کشیدم

باید چه چیزی بر سرت آورده باشم...

 

حتی تصور هم نمی کردی که یک روز

از آدمی مانند او دل برده باشم

 

یادش پر از لبخندهای بی دلیل است

اخر چرا از رفتنش آزرده باشم

 

مثل غباری شاد باشم یا بخواهم

یک قله اما ساکت و افسرده باشم

 

مادر چرا شیون؟ مگر تا یاد او هست

من می توانم؟ می توانم مرده باشم؟

 

شیرین خسروی 


دیگر اشعار : شیرین خسروی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من

بدست علیرضا بابایی در دسته شیرین خسروی تاریخ : 94/10/22 ساعت : 9:56 عصر

جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من

 

جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من

باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من

دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من

چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من

حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من

حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!


شیرین خسروی


دیگر اشعار : شیرین خسروی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باشـد بـــرو بـعــد از تـــو هـم مـن می تـوانـم

بدست علیرضا بابایی در دسته شیرین خسروی تاریخ : 94/3/17 ساعت : 9:46 صبح

باشـد بـــرو بـعــد از تـــو هـم مـن می تـوانـم

 

باشـد بـــرو بـعــد از تـــو هـم مـن می تـوانـم

سـرشـار از عـشـق و پــر از شـادی بـمـانــم،

 

این اشک ها از شـوق یک فصل جدیـد است

دارم تـــو را از چـشـم هـایــم می تــکــانــم

 

حـالا رهـایــم از تـــو می خـواهــم از امــروز

قــدر تـمــام لـحـظـه هـایــم را بـدانــم

 

بــیـــزار بــودم از بـه امــیــد تــو بــودن

ایـنـکـه تــو مجـبـورم کـنـی شـاعـر بـمـانـم

 

یـادت می آیـد حـرف شـیـریـنـم تــو بـودی

مـثـل شکـر حـل می شدی در استکانـم؟

 

دیـدی چـگـونـه روی لـب هایـم تـرک خورد

شعـری که می شد از تـه قـلـبـم بخوانـم؟

 

بـاشـد بــرو حـالا کـه احـسـاسـی نـداری

بـاشـد بـرو بـعـد از تــو هـم مـن می توانـم   ...

 

 

شیرین خسروی


دیگر اشعار : شیرین خسروی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

رفتم که رنج های تو را مختصر کنم

بدست در دسته شیرین خسروی تاریخ : 93/9/11 ساعت : 8:46 عصر

دارم به خاطر تو از این شهر می روم

 

در طالعم نبود که با تو سفر کنم
رفتم که رنج های تو را مختصر کنم

 

این روزها سکوت من از ناتوانی است
من کیستم که از تو بخواهم حذر کنم؟

هرگز مباد این که بخواهم به جرعه ای
طعم زبان تلخ تو را بی اثر کنم

آن قدر دور می شوم از چشمه های تو
تا باغ را به دیدن تو تشنه تر کنم

آن وقت با خیال تو یک رود می شوم
تا با تو از میان درختان گذر کنم

جان در ازای بوسه ی تو...حاضرم که من
بازنده ی معامله باشم، ضرر کنم

هرگز نخواستم که به نفرین و ناله ای
از ظلم تو زمین و زمان را خبر کنم

دارم به خاطر تو از این شهر می روم
شاید که دیدمت نتوانم حذر کنم



شیرین خسروی


دیگر اشعار : شیرین خسروی

بوی لباس های تو این روزهای سال...

بدست در دسته شیرین خسروی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 7:0 عصر

 

بوی لباس های تو این روزهای سال
عطر شکوفه های انار است و پرتقال


این جا نشسته ام لب ایوان و خسته ام
در من فشرده ی همه ی ابرهای سال


تنگ بلور آب و دوتا ماهی سیاه
مانند چشم‌های زلال تو بی‌خیال


قند و سکوت در دهنت آب می شود
فنجان تو پراست از این واژه های لال


مثل همیشه می رسد این روزها فقط
از تو به من ملامت و از من به تو ملال


بوی شکوفه ها همه جا را گرفته است
با خاطرات تو همه ی روز و ماه و سال


آه ای بهار! پنجره ی خانه را ببند
بگذار تا نفس بکشم در زمان حال


"شیرین خسروی"


دیگر اشعار : شیرین خسروی

می روم شاید کمی حال شما بهتر شود

بدست علیرضا بابایی در دسته شیرین خسروی تاریخ : 91/12/3 ساعت : 1:5 عصر

می روم شاید کمی حال شما بهتر شود

 

 

می روم شاید کمی حال شما بهتر شود

می گذارم با خیالت روزگارم سر شود

 

از چه می ترسی ؟ برو دیوانگی های مرا

آن چنان فریاد کن، تا گوش عالم کر شود

 

می روم، دیگر نمی خواهم برای هیچ کس

حالت غمگین چشمانم ملال آور شود

 

باید این بازنده هربار- جان عاشقم-

تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود؟

 

ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت

این من دیرین من، یک آدم دیگر شود

 

شیرین خسروی

 


دیگر اشعار : شیرین خسروی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن