سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 518 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095795


صفحه نخست      

نگران توام؟؟!!!

بدست در دسته عادل دانتیسم تاریخ : 93/8/29 ساعت : 1:19 صبح

نگران توام!


نگرانم  !
برای روزهایی که می آیند
تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند!


نگرانم!
برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد!


نگرانم!
برای عذاب وجدانت، که تو را به دار می کشد وُ می کُشد!


روزگاری رنج تو رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت...


و تو
آری تو


آنچه را به من بخشیدی
از دست دیگری باز پس خواهی گرفت!

و آنچه که من به تو بخشیدم، هیچگاه نخواهی یافت!


اسم تو، صورت تو، و یاد تو
تنها این چیز ها را بخاطر من می آورد:
دروغ و دورویی و ذلت ...


عزیزم!
تو یک دوست را از دست دادی ... !

.

.

"عادل دانتیسم"

 

 

 


دیگر اشعار : عادل دانتیسم

اهلی شدن تازه اول کار است...

بدست در دسته عادل دانتیسم تاریخ : 93/3/15 ساعت : 8:36 عصر

 

...

آقای جناب ...
بانو ...

آدم ها اهلی می شوند.
و این اهلی شدن، تازه اول کار است.
هر کسی برای اهلی شدن قلقی دارد. 
مدل من با تو، و تو با دیگری فرق می کند.
یکیمان از آن هایی هستیم
که دوست داشتن هامان را با بوسه نشان می دهیم
و هی می گوییم عزیزم، جانم...
یکی دیگر موقع ابراز احساسات 
طرف را می بندیم به مشت و لگد
(نه از آنهایی که درد می آورد و زخم می زند به روح)
و هی می گوییم خره، بی شرف و از این دست.
می خواهم بگویم هر کسی راه و قلق خودش را دارد،
بعد تازه میرسیم اول راه !!!
بعد از اهلی شدن، خیلی هامان گند می زنیم. 
از این به بعدش را بلد نیستیم. مراقبت را نمی دانیم. 

آقای جناب ...
بانو ...
اهلی که شدی،
اهلی که کردی،
باید یادمان بماند که اویی که دوستش داریم،
که در آغوش ماست، 
عاقل است. جایز نه !! اما ممکن است به اشتباه. 
پشت این جسم روح دارد.
از یک چیزهایی خوشش می آید، از یک چیزهایی نه.
گاهی هم ممکن است حوصله ی ما را نداشته باشد، 
دلش تنهایی بخواهد...
بعضی وقت ها دوست دارد 
با کسی حرف بزند که تو 
سایه اش را با تیر می زنی !
اما خب او دوست دارد با او اختلاط کند 
و هیچ هم ربطی به قلبش ندارد.
یادت نرود که اهلی تو شده است، که تو اهلی او شده ای.
که بیکار که نبوده.
می توانسته او را انتخاب کند. اما تو را خواسته ... !


عادل دانتیسم


دیگر اشعار : عادل دانتیسم

در زندگی روزهایی هست که ...

بدست در دسته عادل دانتیسم تاریخ : 93/1/24 ساعت : 5:43 عصر

زندگی

در زندگی 
یک روز هایی میشود
که دوست داری بزنی به بیابان
بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
با دنیا که هیچ
با خودت هم قهر می کنی
منتظری ...
منتظر ِ " اوی ِ " زند ِگیت
منتظری ببینی حواسش
اصلا به قهر کردنت هست !؟

روز هایی می شود در زندِگیت
دوست داری بهانه گیــــــر شوی
تو لوس شوی و " اوی ِ" زند گیت بگوید :
اجازه هست ؟
اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم 

روزی هم می شود
طـــرز نگاهـــــت
لحنِ حرفهایــــت 
نـوع رفتــــــــارت 
ســـــــــرد می شــــــود
نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه !
همه ی همه اش بهانه ســـت
می خواهی چــــــــیز هایی بفهمی ...
بفــــهمی
اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟؟

و امان از آن زمانی که
نفهمند 
نفهمند 
نفهمند ... 
به یکباره
به هم می ریــــزی
از هم می پـــاشی
ســـــرد می شوی ...

بیــــــــــا جانـم
بیا ...
حواسمان؛ چشمانمان؛ دلمان
اصلا خودِ خودِ خودمان
به " گُل " زندگیمان باشد ... !


عادل دانتیســــــم


دیگر اشعار : عادل دانتیسم

محبوب کردن