دوباره دیر کردی...از دهان افتاد چایی ها
حسابم با کتابم جور شد با این جدایی ها
دوباره ساعت اَت خوابیده لایِ دفترِ شعرت
خودت جا مانده ای در ایستگاهِ بی وفایی ها
تو قلبم را گره پشتِ گره بستی به موهایت
چه طولانی است گیسویِ شبِ عقده گشایی ها
تو حتی در خیالاتی که می بافم نمی آیی
همیشه کار دستم داده این واقع گرایی ها
دعا کردم...دعا با شاخه یِ رز مانده در دستم
تو را از دست خواهم داد با این بی خدایی ها
"علی مردانی"
دیگر اشعار : علی مردانی
نویسنده :