سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 611 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095888


صفحه نخست      

من خارج از آمار این شهرم

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه سادات بحرینی تاریخ : 93/2/28 ساعت : 9:34 صبح

هنوز آن قوی سنگی آخر بلوار این شهرم

 

نیا، من نیستم چون خارج از آمار این شهرم

هنوز آن قوی سنگی آخر بلوار این شهرم

 

نه بیمارم، نه رنجورم، فقط یک گوشه افتادم

که سنگی از بقایای پُر از آوار این شهرم

 

نیا اینجا، دعا کردم، که تا جان در بدن دارم

نبینی من گدای کوچه و بازار این شهرم

 

ندیدی دوستت دارم؟ ندیدی بی تو میمیرم؟

ندیدی من اسیر مردم بیمار این شهرم؟

 

«تمدن»باغ وحش خوش خط وخالیست،میدانی؟

شکار مارهای زهری و کفتار این شهرم

 

عزیزم، من مسلمانم، تو هم شاید نمی دانی

که رودرروی مشتی مشرک و کفار این شهرم

 

به دست میزبانم بسته شد پاهای من تا دید

گریزان از مه و آب و هوای تار این شهرم

 

نه در دارد که بگریزم، نه سقفی و نه دیواری

چه حیران از نبوغ خفته ی معمار این شهرم

 

مسافر، جاده ای بگشا، خطر اینجا کمین کرده

نمی داند کسی، من آخرین اخطار این شهرم

 

به هرجا میروی عشقم، نگاهی هم به اینجا کن

ببر با خود مرا، من دائمن سربار این شهرم

 

چه آسان پرپرم اینجا، به دست هرکس و ناکس

که تنها بوته ی زیبا ولی بی خار این شهرم

 

چه باید کرد قسمت را؟ نیا دیگر به دنبالم

بگردی نیستم، من خارج از آمار این شهرم

 

 

فاطمه سادات بحرینی

نبینی من گدای کوچه و بازار این شهرم


دیگر اشعار : فاطمه سادات بحرینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

فکرِ عکس تو پُر از صحنه ی رویایی بود

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه سادات بحرینی تاریخ : 93/2/6 ساعت : 9:2 عصر

فکرِ عکس تو پُر از صحنه ی رؤیائی بود

 

فکرِ عکس تو پُر از صحنه ی رؤیائی بود

دمِ چشمان تو در عکس مسیحائی بود

 

قد برافراشته بودی که مرا دل ببری

حالت قامتِ تو حالت زیبائی بود

 

روی خاکِ لبِ یک جاده چنان می رفتی

جای پای تو درین عکس، عجب جائی بود

 

گرچه لبخند ِ تو تلخ َست ولی باور کن

خنده ی ناز تو از دور، تماشائی بود

 

بوسه باران شده ای، دست خودم نیست گلم

دختر نازِ نگاهِ تو چه بابائی بود

 

 

فاطمه سادات بحرینی

دختر ِ ناز ِ نگاه ِ تو چه بابائی بود


دیگر اشعار : فاطمه سادات بحرینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نیستم تا مدتی، حتی کنار خویشتن

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه سادات بحرینی تاریخ : 93/1/26 ساعت : 10:55 صبح

نیستم تا مدتی، حتی کنار خویشتن

 

نیستم تا مدتی، حتی کنار خویشتن

میروم تا گم شوم در انتظار خویشتن

 

انزوا شد آخرین راهم، تو میدانی چرا

چون گرفتی عشق را در انحصار خویشتن

 

چشم خود دیگر مچرخان در پی چشمان من

گم شدم در تاریِ گرد و غبار خویشتن

 

من خودم را ترک خواهم کرد،باور میکنی؟

له شدم ازبس شدم عمری سوار خویشتن

 

نیست لای بقچه ام جز نان خشکی سوخته

خود خبر دارم که از دار و ندار خویشتن

 

گر خدا یاری کند حتی نفس را زودتر

ترک خواهم کرد من، تحت فشار خویشتن

 

پشت هر آئینه ای نقاش چشمان تو هست

من چه زیبا میشوم در استتار خویشتن

 

مدتی غرق سکوتی تلخ، اما زنده ام

گرچه میمیرم به دست انفجار خویشتن

 

خسته ام از بی زبانی، لال ماندن تا کجا؟

رازها دارم درون کوله بار خویشتن

 

یخ زدم در بارش این برف و کولاک زمان

از زمستانی که دارم در بهار خویشتن

 

در درونم زهر میریزد، کسی باور نکرد

وای میسوزد تنم از نیش مار خویشتن

 

آن قَدَر جا میگذارم خویش را در ایستگاه

تا تو برگردانی ام سمت قطار خویشتن

 

فاطمه سادات بحرینی


دیگر اشعار : فاطمه سادات بحرینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اصلا نیا

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه سادات بحرینی تاریخ : 91/11/22 ساعت : 3:16 عصر

بهتر که احساسی نباشد، سنگ باشم

 

بگذار امشب با خودم یکرنگ باشم

اصلا نیا تا مدتی من هنگ باشم

دیگر نمی خواهم دلم بازیچه باشد

بهتر که احساسی نباشد، سنگ باشم

در کوچه های شهر این مردان نامرد

شاید همان بهتر که کوری لنگ باشم

من با تمام قدرتم با خواهش دل

باید بجنگم، کشته ی این جنگ باشم

تا کی حواسم پیش چشم آدمکهاست؟

بهتر که من هم گیج و مات و منگ باشم

فکرم مشوش می شود وقتی نباشی

تا کی بنالم؟ تا کجا دلتنگ باشم؟

 

فاطمه سادات بحرینی

آدرس وبلاگ شاعر : http://khosoosiha.parsiblog.com /


دیگر اشعار : فاطمه سادات بحرینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن