ای از سفر رسیده که مهمان دختری
اول بگو مرا کی ازاین شهر می بری ؟
مثل کبوتری که به او سنگ می زنند
از ضرب تازیانه ندارم دگر پری
جای تعجب است که من زنده مانده ام
هرکس که دیده گفته عجب طفل لاغری
از قول من بگو به عمو بعد مردنم
باید برای غسل من آبی بیاوری
موی سفید و قد کمان و رخ کبود
حالا مرا ببین و بگو شکل مادری
خود را برای مقدمت آماده کرده ام
چه گوشواره ای چه لباسی چه معجری
هفده سوار دور و برت دیده ام به نی
اما تو بین آن همه زخمی ترین سری
لب های چاک خورده تو حرف می زند
تقصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری
قدری از این محاسن خاکستری بگو
غیر از تنور نیست مگر جای بهتری
مانند رگ رگ تو دلم ریش ریش شد
جانم فدای تو ، چه گلویی چه حنجری
علی صالحی
دیگر اشعار : علی صالحی، محرم
نویسنده : علیرضا بابایی