تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی
طلوع عاطـفه بر شانه های هر غزلی
برای لحظـه ی پیوند: "دخترم چایی"
میاوری و تعارف، عزیزِ چشم عسلی
دو استکانِ پر از عشق با کمی لبـخند
برای صحبتمان در اتاقک بغلی
حیای خالصی! از رو گرفـتن ت پیداست
و از صدای ضعیـفی که ساده گفت بلی!
مرتضی حیدری
دیگر اشعار : مرتضی حیدری
نویسنده : علیرضا بابایی