هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر میشود گاهی
عقاب تیز پر دشت های استغنا
اسیر پنجه تقدیرمی شود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت
به چشم خسته من تیر می شود گاهی
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگـو اگــر چه به جایــی نمیرسـد فــریــاد
کــلام حــق دمِ شمشیـــر مـیشــود گـاهــی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان دیر می شود گاهی
بسوی خویش مرا می کشد چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی...
مسعود سپند
دیگر اشعار : مسعود سپند
نویسنده : علیرضا بابایی