بازدید امروز: 500 ، بازدید دیروز: 947 ، کل بازدیدها: 13095777


صفحه نخست      

یاد باد آنکه ترا در دل کس راه نبود

بدست علیرضا بابایی در دسته پژمان بختیاری تاریخ : 92/1/15 ساعت : 5:2 عصر

 

یاد باد آنکه ترا در دل کس راه نبود

 

یاد باد آنکه ترا در دل کس راه نبود

کسی از عشق من و حسن تو آگاه نبود

 

چشم حسرت نگرم آگهی از اشک نداشت

لب خونابه خورم با خبر از آه نبود

 

شورش روح من و جلوه ی زیبایی تو

عالمی داشت،ولی شهره در افاق نبود

 

یاد از آن بی خبریها که در آغوش وصال

با تو بودم من و کس را به میان راه نبود

 

یاد از آنشب که لب چشمه میان من و او

پرده ای جز سر گیسوی شبانگاه نبود

 

خاص من بود سراپای وجودش که هنوز

آگه از حسن جهانگیر خود آن ماه نبود

 

لب او بر لب من بود و به حسرت می گفت:

کاشکی عمر وصال این همه کوتاه نبود

 

پژمان بختیاری

 


دیگر اشعار : پژمان بختیاری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آرزو دارم که باز ، آن روی زیبا را ببینم

بدست علیرضا بابایی در دسته پژمان بختیاری تاریخ : 91/11/18 ساعت : 1:35 صبح

 

آرزو دارم که باز ، آن روی زیبا را ببینم

 

آرزو دارم که باز ، آن روی زیبا را ببینم

آن سر و آن سینه  ، آن بالای رعنا را ببینم

نقش رویای مرا  در چشم مشتاقم  بخوانی

تا در آن چشمان جادو، نقش رویا را ببینم

قصه ها گفتم به سودای تو با هم صحبتانت

تا نهان از چشم ها ، آن روی زیبا را ببینم

پیش پای خویش را آسان نمی بینم، کجایی؟

ای چراغ زندگی ، تا عرش اعلی را ببینم

با من وحشی، نمی دانم چه کردی، کین زمان من

بهر دیدار تو ، خواهم  جمله دنیا را ببینم

دیدن روی توام بس نیست، کی باشد که یک دم

ای سراپایم  فدایت، آن سراپا را ببینم؟

رخصتم ده، تا نهان از مردمان، آیم به سویت

وان اشارت های گرم عشرت افزا را  ببینم

گر اجازت هست، آن لب های شیرین را ببوسم

ور اجازت نیست، آن خوش بوسه  لب ها را ببینم

آرزو دارم که یک شب ، مست آغوش تو گردم

یا در آنجایی که خسبی مست ، آنجا را ببینم

 

پژمان بختیاری

 


دیگر اشعار : پژمان بختیاری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن