سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 481 ، بازدید دیروز: 731 ، کل بازدیدها: 12983574


صفحه نخست      

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/11/6 ساعت : 10:13 صبح

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام  از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

 

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام

از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

 

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک

از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

 

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت

من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

 

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!

به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

 

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من

دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

 

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را

باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام

 

 

اقلیت - فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم

بدست علیرضا بابایی در دسته سید علی میرافضلی تاریخ : 92/11/5 ساعت : 1:42 صبح

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم  ای مردم دنیا برسانید به آبم

 

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم

 ای مردم دنیا برسانید به آبم

 

آیا پس از دشت رهی هست؟دهی هست؟

یا اینکه به بیراهی دویده است شتابم؟

 

من کوزه به دوش آمده ام چشمه به چشمه

شاید که تو را ای عطش گنگ بیابم

 

آهی و نگاهی...دریغا که خطا بود

 یک عمر که با آینه ها بود خطابم

 

هر صبح من و حسرت خفتن

هر شب من و اندوه که حیف است بخوابم

 

چون صاعقه هر بار که عشق آمد و گل کرد

یک شعله نوشتند ملائک به حسابم

 

می نوشم از این تلخ  اگر آتش اگر آب

حیرت زده ام  تشنه ی یک جرعه جوابم

 

سید علی میرافضلی


دیگر اشعار : سید علی میرافضلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد

بدست علیرضا بابایی در دسته عباس عسگری پور تاریخ : 92/11/3 ساعت : 1:18 صبح

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد  بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد

 

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد

بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد

 

میخواستم که در دل شب ها ستاره ای

چرخان به گرد صورت ماهش شوم ، نشد

 

میخواستم که وقت هم آغوشِ او شدن

حتی فدای حس گناهش شوم ، نشد

 

میخواستم دریچه ی پژواک خنده اش

یا آیینه مقابل آهش شوم ، نشد

 

گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم

بی چشمداشت ! پشت و پناهش شوم ، نشد

 

میخواستم حادثه باشم برای او    ...

شیرین و تلخِ قصه راهش شوم ، نشد

 

میخواستم به شیوه ی ایثار و معجزه

قبله برای قلب و نگاهش شوم ، نشد

 

گفتم به خود " همیشه " ی او شوم ولی !

حتی نشد که " گاه به گاهش " شوم ، نشد...!


 

عباس عسگری پور


دیگر اشعار : عباس عسگری پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

بدست علیرضا بابایی در دسته وحشی بافقی تاریخ : 92/11/2 ساعت : 11:53 صبح

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را  به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

 

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

 

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

 

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم

که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

 

گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری

شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

 

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری

نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

 

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل

کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

 

 

وحشی بافقی


دیگر اشعار : وحشی بافقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/11/1 ساعت : 10:25 صبح

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست  باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست 

 

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست

باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست

 

گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار

این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست    !

 

سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید

تو بدتری،هرچند این معیار خوبی نیست    !

 

ترک تو و درک جماعت کار دشواری ست

تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست   ...

 

آزادی از تو، انحصار واقعی از من

بازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیست

 

از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال

هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست!

 

دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما

این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست

 

دیوارِ من ، دیوارِ تو ، دیوارِ ما ... ، افسوس...

دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست

 

آرام بالا رفتی و از چشمم

                                 اف

                                  تا

                                 دی

من باختم؛هرچند این اقرار خوبی نیست!

 

 

 امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

بدست علیرضا بابایی در دسته ادهم کاوه تاریخ : 92/10/30 ساعت : 11:4 صبح

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

 

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

پرنده پشت سرِ ابر هم چنان باقی ست

 

ببین بدون تو یک عمر درد و دربدری

ببین بدون تو این جبر هم چنان باقی ست

 

درون خانه تاریک و بی ترانه‌ ی من

هجوم وحشی یک ببر هم چنان باقی ست

 

دوباره روح تو در این اتاق سرگردان  !!

همیشه جسم تو در قبر هم چنان باقی ست!

 

به سنگ بودن این سنگ هیچ شک نکنی

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

 

 

ادهم کاوه


دیگر اشعار : ادهم کاوه
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات

بدست علیرضا بابایی در دسته مصطفی الوندی سطوت تاریخ : 92/10/30 ساعت : 10:52 صبح

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات  که سهم من بشود یک نگاه سرسری ات

 

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات

که سهم من بشود یک نگاه سرسری ات

 

که سهم من بشود سرزمین موهایت

اگر اجازه دهد مرزهای روسری ات

 

زمان عرضه ی لبخندها حواست نیست

که کشته می دهد این خنده های دلبری ات

 

نگاه کن که دوباره به خود بگویم کاش

که این نگاه نباشد نگاه آخری ات

 

مگر چه کرده دلِ بی گناه من خانم  !

که دل نمی کنی از شیوه ی ستمگری ات

 

چه قدر مثل تو باشم، تو هم کمی من باش

که در معامله ثابت شود برادری ات!

 

 

مصطفی الوندی سطوت


دیگر اشعار : مصطفی الوندی سطوت
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

بدست علیرضا بابایی در دسته رسول کامرانی تاریخ : 92/10/28 ساعت : 10:6 صبح

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

 

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

 

کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم

غم را کنار پنجره تشدید میکنی

 

شلیک چشم های تو تیر خلاص بود

خودکامه حکم کردی و تائید میکنی؟   !

 

من چندمین اسیر تو هستم که میکُشی؟

شاید دوباره خاطره تجدید میکنی

 

با طعنه های شور همین زخم کهنه را

تا روز مرگ آینه تمدید میکنی

 

این بیت آخر و من لابه لای شعر

زنجیر میشوم تو که تردید میکنی

 

 

رسول کامرانی


دیگر اشعار : رسول کامرانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/10/26 ساعت : 10:50 عصر

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است

از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

 

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

 

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم

بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد

هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

 

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم

دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

 

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم

سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است !

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 92/10/25 ساعت : 1:17 صبح

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر  یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

 

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود

 

آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام

زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود

 

خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو

دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود

 

آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست

گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود

 

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

 

 

محمد سلمانی


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   11   12   13      >

محبوب کردن