سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 939 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097021


صفحه نخست      

کی عید می رسد که تکانی دهم به خویش؟

بدست در دسته نجمه زارع تاریخ : 92/12/29 ساعت : 6:0 عصر

دیوار

 

دنـیـا بـه دور شهـر تــو دیــوار بسته است
هــر جـمـعـه راه سمت تــو انـگـار بسته است

کى عید می رسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است!

شبها به دور شمع،کسى چرخ می خورد
پروانهایی که دل به دلِ یار بسته است

از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در می زنیم و خانه گفتار بسته است!

باید به دست شعر نمی دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است

وقتى غروب جمعه رسد، بی تو، آفتاب
انگار بر گلوى خودش دار بسته است!

می ترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند

در شهر: شاعرى ز جهان، بار بسته است!

 

"نجمه زارع"


دیگر اشعار : نجمه زارع

صاحب چشمان روشن ابروان خنجری ...

بدست در دسته سید احمد حسینی تاریخ : 92/12/28 ساعت : 9:48 عصر

صاحب چشمان روشن ابروان خنجری
اولین سنت شکن در راه ورسم دلبری

دختر آتشفشان ها،مادر پروانه ها
خانم دانشکده،با مانتویی خاکستری

چار ترمی می شود از زندگی افتاده ام
واحد افتاده دارم در نگاه دختری

که غزل را پاس کرد و رفت و تنهایم گذاشت
در میان بهت ودرد بی کسی ها،بگذریم

قافیه با اتصال میم چشمانت شکست
باز هم من واحد افتاده،ترم آخری

نه برو دیگر نمی خواهم بگویم شاعرم
تف بر این تکرارهای واژه های دفتری

که مرا از خویش تا بودنم آواره کرد
دختری با چشم روشن ،ابروانی خنجری

من برای فصل های پنجره گل داده ام
تو برای صاحب چشمی دگر،گل می بری 

 سید احمد حسینی


دیگر اشعار : سید احمد حسینی

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی

بدست علیرضا بابایی در دسته جویا معروفی تاریخ : 92/12/28 ساعت : 5:4 عصر

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی

نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

 

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم

به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی

 

تو را ندارم و دلتنگم و ... دلم قرص است

که انتهای خوشِ صبر و انتظار تویی

 

خزان اگرچه شکسته ست شاخه هامان را

بیا پرستو جان، مژده ی بهار تویی

 

  "بخوان به نام گل سرخ"، عاشقانه بخوان

بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی

 

به رغمِ ابر سیه جامه روشنایی هست

که آفتابِ بلندِ طلایه دار تویی

 

به اعتبارِ تو امید تازه خواهد شد

در این زمانه ی بی مایه اعتبار تویی

 

اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست

"مرا هزار امید است و هر هزار تویی"

 

 

جویا معروفی


دیگر اشعار : جویا معروفی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

جمعه ها عصر ...

بدست در دسته حامد عسکری تاریخ : 92/12/28 ساعت : 1:42 عصر

 

جمعه ها عصر ...

 

 

جمعه ها عصر حوله دور سرت می رسی از قنات پایینی ...

سر راهت دوباره با وسواس می نشینی و پونه می چینی

 پونه ها را دوباره می کاری لای موهای خیس بی گل سر

می روی آه و باز پشت سرت دشت پروانه را نمی بینی ...

تو شکوهت میان دختر ها ای نجیب اصیل ای بومی

مثل یک تخته فرش کرمانی است وسط فرشهای ماشینی

پدرت کدخدا ...خودت خاتون... باغ خرما... چهار گله شتر.....

پس غلط کرده عاشقت شده است پسری کامده رطب چینی

 

 حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری

نم باران نشسته روی شعرم ...

بدست در دسته مهدی فرجی تاریخ : 92/12/28 ساعت : 1:10 عصر

نم باران نشسته روی شعرم دفترم یعنی ...

نمیبینم تو را ابری ست در چشم ترم یعنی 

 

سرم داغ است یک کوره تبم انگار 

فقط یکریز میگردد جهان دور سرم یعنی ...

 

تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم 

تمام هستی ام نابود شد بال و پرم یعنی ...

 

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم 

اذان گفتند و من کاری نکردم کافرم یعنی ؟!...

 

تن تو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن 

پس از من آنچه میماند بجا خاکسترم یعنی ...

 

نشستم چای خوردم شعر گفتم شاملو خواندم

اگر منظورت این ها بود ... خوبم ... بهترم یعنی !!...  

 

مهدی فرجی

 

نم باران نشسته روی شعرم ...


دیگر اشعار : مهدی فرجی

خانه دلتنگ غروبی خفه بود...

بدست در دسته هوشنگ ابتهاج تاریخ : 92/12/27 ساعت : 10:0 صبح

خانه دلتنگ غروبی خفه بود


 

 

خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
مثل ِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود بر خواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست اینهمه درد
در کمین ِ دل ِ آن کودک ِ خرد ؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه !

"هوشنگ ابتهاج"

دیگر اشعار : هوشنگ ابتهاج

قسم به نم نم باران که دوستت دارم

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان پور، رضا احسان‌پور تاریخ : 92/12/26 ساعت : 8:13 عصر

قسم به نم نم باران که دوستت دارم ?  به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به نم نم باران که دوستت دارم 

به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به سعدی و حافظ، به منزوی... قیصر

به شاعران پریشان که دوستت دارم

 

قسم به مجلس مادر، به کاسه ی شله زرد

به نذرهای فراوان که دوستت دارم

 

ورای فقه، ورای کلام، باور کن

ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم

 

بجای این که بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه!

عجیب نیست کماکان که دوستت دارم

 

قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم

به آیه آیه ی قرآن که دوستت دارم . . . !

 

رضا احسان پور


دیگر اشعار : رضا احسان پور، رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سخت است هی باشد خیالت ، هی نباشی تو

بدست در دسته زهرا نعمتی تاریخ : 92/12/25 ساعت : 11:29 عصر

سخت است هِی باشد خیالت هِی نباشی تو

 

سخت است هی باشدخیالت ، هی نباشی تو

هی من بسازم عشق را ، از هم بپاشی تو 

 

من سایه ی سرد زمستان گوشه ی ایوان

فیروزه در فیروزه های روی کاشی تو 

 

من صاف و ساده ، متنِ یک احساس رودرو

غرق ِ هزار اما و آیا و حواشی تو 

 

با هر حضور سرد، با هر گفتگوی گرم

داری به هر صورت دلم را می خراشی تو 

 

من بی قراری های یک ابر ِ زمینگیرم

ابری که نیت کرده بارانش تو باشی ، تو

 

زهرا نعمتی


دیگر اشعار : زهرا نعمتی

من را ببخش مرد غزل های ناتمام

بدست در دسته زهرا شعبانی تاریخ : 92/12/23 ساعت : 7:15 عصر

من را ببخش مرد غزل های ناتمام


امشب دوباره آمده ام ، باز هم سلام

من را ببخش مرد غزل های ناتمام

من را ببخش بابت احساس خسته ام

من را ببخش بابت این فکرهای خام

این حرف ها درون دلم درد می کشید

این حرف ها وجود مرا داد التیام

گفتی کلافه می شوی از این حضورمحض  !

گفتی عذاب می کشی از دست من مدام

گفتی نگاه هرزه ی من با تو جور نیست

گفتی که پاک هستی و این فعل ها حرام!

گفتی و باز گفتی و هی اشک پشت اشک

مابین پلک های ترم، کرد ازدحام

می خواستم فقط بنویسم چرا؟چرا؟

می خواستم بگیرم از این شعر انتقام

اما دلم شکسته تر از این بهانه هاست

خو کرده ام به عادت دنیای بی مرام

من با زبان تلخ تو بیگانه نیستم

من با هزار درد غم انگیز، آشنام!

شاید غزل هوای دلم را عوض کند

 شاید رها شوم کمی از این ملودرام

 این بیت ها همیشه مرا فاش می کنند

 این بیت ها روایت تلخی ست هر کدام...

 

زهرا شعبانی


دیگر اشعار : زهرا شعبانی

شبه نغمه ی چنگی ، شبیه زوزه ی باد

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس، مریم تاریخ : 92/12/23 ساعت : 5:20 عصر

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد  شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد

شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

اگر چه مثل ِ قناری اسیر ِ دام ِ توأم

ولی چُنان بِسُرایم که سَر دَهی فریاد

 

ببین که ظلم ِ تو را فاش خواهم کرد

چه فکر کرده ای ای عشق ،هر چه بادا باد

 

از آن زمان که رسیدی ندیده ام آرام

شدم چو مرغ ِ اسیری به دست ِ یک صیاد

 

از این سفر به شِگِفتم مرا کجا بردی ؟؟

مگر میان ِ کویر هم ،می شود گل داد؟؟

 

ببین چگونه شکستی همه غرورم را

وفا نکردی و صبرم ببردی از بنیاد

 

چه بی مُرَوّتی ای عشق ، ای الهه ی رنج

چو موم گشته به دستت ، ولی تو چون فولاد

 

صدا زدم که رها کن مرا در این غربت

چرا جواب نیامد ؟؟ که بُرده ای از یاد

 

سکوت ِ من نه نشانه ، نه آن رضایت بود

هر آنکه لب به تو واکرد گفته از سر داد

 

به دست ِ تو چو اسیر و تو مثل ِ زندانبان

رها کنم ز جدایی ، امان بده جلاّد

 

اگر چه زخم زدی قلب ِ سرد و رنجورم

ولی به رسم ِ شما ،می بَرم تو را از یاد

 

و من چگونه بگویم چه کرده ای با ما

قلم شکست ،پَرم ریخت ،آبرو بر باد

 

مریم - ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس، مریم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

   1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن