هر لحظه زیبا می شوی، همرنگ دریا می شوی
افکار بی اندیشه را در دیده جویا می شوی
با من بخوان این قصه را این قصه دیرینه را
فردای بی آدینه را محو تماشا می شوی
گر من شوم شیدای تو شیدای روی ماه تو
از عشق من اشباع شوی ،غرق تمنا می شوی
شور و شعف بینی زمن ، با من وفاداری کنی
هر دم که برپا می شوی یک قوی زیبا می شوی
بی من مکن قصد سفر، کاری دگر اندیشه کن
اما اگر بی من روی تنهای تنها می شوی
احساس تو در من اگر جوشد بسان چشمه ای
دل را بسوزانی تو گر، جانانه رسوا می شوی
ابراز لطف و مرحمت از سوی من بینی همی
چون با دلم همتا شوی دیبای دیبا می شوی
فریبامحمدی یزدی
با تشکر از محیا خانم بابت پیشنهاد این شعر
دیگر اشعار : فریبامحمدی یزدی
نویسنده : علیرضا بابایی