سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 278 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13096360


صفحه نخست      

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 96/4/7 ساعت : 11:59 صبح

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

 

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

برخاستی?رفتی و آتش از دلم برخاست

 

آواره ام!برگرد!در من قصر شیرین است

یک تکه از خاک وجودم خانه لیلاست

 

چشمان من خاصیّت بخشندگی دارند

یک روز می بینی که چشمان تو هم زیباست

 

چیزی نگو ?امشب صدا را باد خواهد برد

حسی که در دل داری از پیراهنت پیداست

 

من خسته ام...عمریست یک دیوانه در قلبم

سر می زند بر سنگ و میپرسد:کسی اینجاست؟

 

من عاشقم?او نیست?اما هر دو تنهاییم

من بی خودم تنهایم و او با خودش تنهاست

 

مهرانه_جندقی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

بدست علیرضا بابایی در دسته موسی عباسی مقدم تاریخ : 96/4/4 ساعت : 9:52 صبح

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

 

ماه بانو زیر چادر دست پنهان کرده بود

عشق را در لای پلک مست پنهان کرده بود


تاکه نامحرم نبیند او چه دارد زیر سر

زلف راآن زیرها باشست پنهان کرده بود


عاشقان زردند تا مردم بدانند عاشق است

از سفیدی آنچه بود وهست پنهان کرده بود


موی او بورست یا مشکی نمی دانم فقط

آنچه زیر روسری می بست پنهان کرده بود


صورت او که هزاران جلوه مثل سیب داشت

ازنگاه مردمان پست پنهان کرده بود


هرچه خوبی داشت بانو زیر تور چادرش

از زمین تا فرق سر یکدست پنهان کرده بود

 

 

موسی عباسی مقدم


دیگر اشعار : موسی عباسی مقدم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5      

محبوب کردن