بازیچه ی خود ساختی موی سیاهم را
بردی به هر جا خواستی با خود نگاهم را
در شهر خود من بایزید کوچکی بودم
از من گرفتی خانه ام را، خانقاهم را
بی آشیانم کردی ای طوفانِ بی هنگام!
انداختی تنها درختِ تکیه گاهم را
حالا در این باران کجا باید بخوابانم
گنجشک های زخمی بی سرپناهم را؟
من مطمئن بودم تو در خورجین خود داری
هر آنچه امکان دارد از دنیا بخواهم را
اما تو هم برداشتی ای بادِ پاییزی!
مثل تمام همسفرهایم، کلاهم را
حالا کجا؟ حالا کجا باید بخوابانم
گنجشک ها...گنجشک های بی گناهم را؟
پانته آ صفایی بروجنی
دیگر اشعار : پانته آ صفایی بروجنی
نویسنده : علیرضا بابایی