سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1663 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097745


صفحه نخست      

چنان آشفته ام کردی که ابراهیم بت ها را

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدسعید شاد تاریخ : 91/10/2 ساعت : 4:30 عصر

که ماهی‌ها نمی‌خواهند حتی تنگ دریا را

 

چنان آشفته ام کردی که ابراهیم بت ها را

به حدی دوستت دارم که دنیادوست دنیا را

           جهان را با تو تنها می شود چندی تحمل کرد

           الهی بی‌تو چشمانم نبیند صبح فردا را

جهان زندان دلبازی است، دلتنگی به من می‌گفت

که ماهی‌ها نمی‌خواهند حتی تنگ دریا را

           برایم سیب و آرامش بخر با لحن ازمیری

           که من امروز بی‌رحمانه "ناظم حکمت"م، سارا!

کسی در چشم‌هایم زیر لب انجیل می‌خواند

و رحمت می فرستد مردگان، حتی یهودا را

 

محمدسعید شاد

 


دیگر اشعار : محمدسعید شاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 91/10/2 ساعت : 4:7 عصر

به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

 

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

به این طریقه ی بازی قمار می گویند

           به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد

           هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر

به من اهالی جنگل شکار می گویند

           مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند

           کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم

به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

 

کاظم بهمنی

 


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 91/10/2 ساعت : 1:17 صبح

 

باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟

 

باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

 

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

 

روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟

 

من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

 

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

 

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟

 

ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تنهاترین شبگرد

بدست علیرضا بابایی در دسته سرخوش پارسا تاریخ : 91/10/2 ساعت : 12:29 صبح

 

 تنها ترین شبگرد

 

می شکافم ابرهای تیره را ، سبز خواهم کرد باغ زرد را

در دل دنیایی از نامردمی ، زنده خواهم کرد نام ( مرد) را

 

در دل تنهاییم گم می شوم ... زندگی اینجا کمی زیباتراست

ثبت خواهم کرد درتاریخ عشق ، قصه ی تنها ترین شبگرد را

 

تا تو خورشید منی تنها چرا ؟ نور یعنی انعکاس یاد تو

با توحتی می شود زیبا نوشت ،حرف های تلخ وسخت وسرد را

 

دوست دارم قصه هایت رابگو ، هرچه میخواهد دل دریایی ات...

می سرایم من هم اینجا در سکوت ، آنچه دنیا بر سرم آورد را...

 

من؟خدا را شکر ...اینجا راحتم ، زندگی یعنی نگاهی تازه تر

با نگاهم رنگ رویا می دهم ، لحظه های التهاب و درد را

 

اندکی دیگر کنارم باش تا ، بشکفم در واژه های ساده ات

فاش خواهم کرد در آن ثانیه ، نام آنکه در دلم گل کرد را ...

 

سرخوش پارسا

 


دیگر اشعار : سرخوش پارسا
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از خواب چشم های تو تا صبح می پرم

بدست علیرضا بابایی در دسته اصغر معاذی تاریخ : 91/10/1 ساعت : 2:6 صبح

از خواب چشم های تو تا صبح می پرم

 

از خواب چشم های تو تا صبح می پرم

این روزها هــوای تو افتاده در سرم

 

هر سایه ای که بگـذرد از خلوتم تویی

افتاده ای به جان غزل های آخرم

 

گاهی صدای روشنت از دور می وزد

گاهی شبیه ماه نشستی برابرم

 

یا روبه روی پنجره ام ایستاده ای

پاشیده عطر پیرهنت روی بستـــرم

 

گاهی میان چادر گلدار کودکی ات

باران گرفته ای سر گلدان پرپرم

 

مثل پری در آینه ها حـرف می زنی

جز آه…هرچه گفته ای از یاد می برم

 

نزدیک صبح، کنج اتاقم نشسته ای

لبخند می زنی و من از خواب میپرم…

 

اصغر معاذی


دیگر اشعار : اصغر معاذی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   16   17   18      

محبوب کردن