سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1078 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097160


صفحه نخست      

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر

بدست در دسته حامد عسکری تاریخ : 93/3/1 ساعت : 8:32 عصر

 

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر 
با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر 

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم 
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر 

بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار 
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

هر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولی 
بعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتر 

رفته ای ... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشت 
من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر

زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر 

هیچ کس از عشق سو غاتی به جز دوری ندید 
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر 

بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم" 
خون انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر... 

====

( از مجموعه سرمه ای حامد عسکری)

 


دیگر اشعار : حامد عسکری

در این خیال پر از انعکاس چشمانت

بدست علیرضا بابایی در دسته تارا روحانی رانکوهی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 7:0 عصر


گم شدن در مردم

 

 

در این خیال پر از انعکاس چشمانت   

شبیه عابری ام ناشناس چشمانت  

 

که توی بهت خیابان خسته میلولم  

میان وسعت اندوه خاص چشمانت  

 

بیا و دست مرا توی دستهات بگیر  

ببین که گم شده ام بی حواس چشمانت

 

سپرده ام به قماری که مثل تقدیر است  

تمام زندگی ام را به تاس چشمانت  

 

اجابت همه ی لحظه های دلتنگی است  

عبور عطر جنون ریز یاس چشمانت  

 

شبیه مزرعه ای ناگزیر پاییزم  

بیا که دل بسپارم به داس چشمانت 

 

تارا روحانی رانکوهی


با تشکر از سارا

دیگر اشعار : تارا روحانی رانکوهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نگاه پنجره بی رنگ می شود بی تو...

بدست در دسته ناشناس تاریخ : 93/3/1 ساعت : 1:0 عصر

 

 

 

 

مرو بمان که دلم تنگ می شود بی تو

نگاه پنجره بی رنگ می شود بی تو

 

شبی که خلوت من از حضور تو خالیست

صدای شب چه بد آهنگ می شود بی تو

 

تمام فاصله ها با تو می شود نزدیک

همیشه فاصله فرسنگ می شود بی تو

 

نگاه سنگی من با تو نرم تر از آب

نگاه آب ولی سنگ می شود بی تو

 

کنار وسعت شب یک ستاره زیبا نیست

برای من که دلم تنگ می شود بی تو

 

 

 

"نا شناس"

.........................................................................

این روزها حضور همیشگی "سارا" و انتخاب های زیبایش جولان می دهد! سپاس


دیگر اشعار : ناشناس

حالش خراب بود، سرش گیج و مست مست

بدست در دسته فروغ تنگاب جهرمی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 12:27 عصر

امد دوباره روی همان بالکن نشست

حالش خراب بود، سرش گیج و مست مست

آمد  دوباره  روی  همان  بالـکن  نشست


یک دور به تمــام خیــابــان نگــاه کرد

به جفت های مسخره ی دست توی دست


لبخند زد بــه هر که دلش  را  فروختــه

لبخند زد به هرکه شبیه خودش شکست


آغـوش  بــاز  کــرد  و  تنش  را  بــه  بــاد  داد

حس کرد مثل سایه اش امشب سبک شده ست


راضــی نشد پرنده ی کوچک...وبالـــکن

دیگر برای بال و پرش پست پست پست


بارید تا دمـادم صبـــح و کسـی ندید

بد مستی قشنگ جوانی غزل پرست


صبـــح  آسمــان  برای  پریدن  زلال بـــود

آماده شد دل از همه ی بیت ها گسست...


اشکی چکیدو...آه چقدر آشناست این-

دستی که پلک های مرا عاشقانه بست

 

 

فروغ تنگاب جهرمی


دیگر اشعار : فروغ تنگاب جهرمی

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم

بدست در دسته نجمه زارع تاریخ : 93/3/1 ساعت : 12:3 عصر


یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم

مرده ام، دارم خوراکِ جانورها می شوم

 

بی خیال از رنجِ فریادم تردّ د می کنند

باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می شوم


با زبان لالِ خود حس می کنـم این روزها

هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم


هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این

این کـــه دارم مثل مفقودالاثـرها می شوم

...

عاقبت یک روز بـــا طرزِ عجیب و تـــازه ای

می کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می شوم!



نجمه زارع

دیگر اشعار : نجمه زارع

می وزد باران،چرا خود را مرتب کرده ای؟

بدست در دسته مجتبی اصغری فرزقی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 12:0 عصر

 

 

 

می وزد باران،چرا خود را مرتب کرده ای؟

زلف را پیچیده ای چون نیش عقرب کرده ای!

 

بر لباست می زنی عطری که دارد بوی خاص

کاج های کوچه را بی دین و مذهب کرده ای!

 

چون اناری در مسیر رود می غلطی قشنگ

آب را از قرمزی هایت لبالب کرده ای

 

باد می خواهد بماند،کرده او اتراق چون

بر سرت گل های سرخی را مرتب کرده ای!

 

از زمانی که به دست باد دادی زلف را

روزهای روشنم را چون دل شب کرده ای!

 

گرچه تاثیری ندارد رفتنم....اما بدان

از طبیبت خواستم....میگفت که تب کرده ای!

 

 

 

 

"مجتبی اصغری فرزقی"

 


دیگر اشعار : مجتبی اصغری فرزقی

هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/3/1 ساعت : 11:8 صبح




هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی

این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

 

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز

آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

 

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است

باید همه عمر خودت را بفریبی

 

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا

جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

 

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است

اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !





"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن

بدست علیرضا بابایی در دسته رحیم معینی کرمانشاهی تاریخ : 93/3/1 ساعت : 9:13 صبح

خوش خبر

 

خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن

خرمنی گل را بدامن می کشم ره باز کن

 

روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختی 

در نی جانم ، نوای تازه ای را ساز کن

 

بر لبم فریادها بود ای هنر پرور زمان

روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز کن

 

این قلم در حسب حالم ، سخت سنگین جوهر است

ای سرشک خوش سکوتم ،قصه ای ابراز کن

 

اشک من گل کرده ، ای طاووس خوشرفتار غم

چتر صد رنگت مبارک ، هرچه خواهی ناز کن

 

ای ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگی زدی

گه گهی هم یاد من با نرگس شیراز کن

 

رحیم معینی کرمانشاهی


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : رحیم معینی کرمانشاهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پلکهایم سکوت پنجره ای ست که گرفتار وانکردن تست

بدست علیرضا بابایی در دسته سید مهدی نقبایی تاریخ : 93/2/31 ساعت : 7:0 عصر

قطار

 

پلکهایم سکوت پنجره ای ست که گرفتار وانکردن تست

پلک سنگین خواب یک مرداب که شبیه صدا نکردن تست

 

چمدانی ست زندگی که مرا در خودش جا نمی دهد حالا

من که چین و چروک کهنگیم فقط از خوب تا نکردن تست

 

چمدانی که بی مسافر رفت زیر ریل قطار ثانیه ها

آن هم اینجا که مکث تونل مرگ شکل آغوش وا نکردن تست

 

می روی چند کوه و دریا دور، می روی بخشی از خودم بشوی

این رها کردن عادت بد تست که به سبک رها نکردن تست

 

آه ! آموزگار سنگ و سکوت از تو آموختم خودم باشم

گرچه تصویر بهت کوچک من عکس چون و چرا نکردن تست

 

روی تردید شاعری مغرور نتوانستم اعتماد کنم

اینکه حتماً غزل نخواندن من بهتر از اعتنا نکردن تست؟

 

تو همانی که دوست داشت مرا و همینی که دیگر عاشق نیست

تلخ و شیرین شبیه یک معجون قصد من هم سوا نکردن تست

 

سید مهدی نقبایی


دیگر اشعار : سید مهدی نقبایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک عمر مثل اهورا،چشم تو را می پرستم

بدست علیرضا بابایی در دسته شاهرخ شاه علی تاریخ : 93/2/31 ساعت : 12:4 عصر

اشک چشم

 

یک عمر مثل اهورا،چشم تو را می پرستم  

وقتی نگاهم نکردی،در خود چو موجی شکستم

 

چین و چروک غریبی،پیشانیم را گرفته

خم گشته پشتم عزیزم،بر روی زانو نشستم

 

شب تا سحر بیقرارم،بی تو، نه طاقت ندارم

چون کودک بی شکیبی، دل مانده روی دو دستم

 

بی خوابی و گریه ی شب، بعد از تو با من رفیقند

از آن غروب غم آلود، چشمان خود را نبستم

 

مانند یک موج تنها، در آبی بیکرانت

مانند یک قطره ی اشک، در چشمهایت شکستم

 

فردا بهاران که آمد، در کوچه ی خاطراتم

با دامنی از شکوفه، در انتظار تو هستم

 

شاهرخ شاه علی

کتاب: خاطره های بارانی


دیگر اشعار : شاهرخ شاه علی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

محبوب کردن