سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 937 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097019


صفحه نخست      

انگشت خسته...!

بدست در دسته سید علی صالحی تاریخ : 93/2/27 ساعت : 10:0 عصر

 

 

 

 

آه که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیدم


چقدر کوچه را تا باور آسمان و کبوتر


تا خواب سر شاخه در شوق نور


تا صحبت پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!


باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بودند


باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان!...


من اما از همان اول باران بی قرار می دانستم


دیدار دوباره ما میسر است...!


مرا نان و آبی، علاقه عریانی، ترانه خردی، توشه قناعتی بس بود


تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم.

 

 

 

 



"سید علی صالحی"

............................................................................

"سارا" ی عزیز از تو ممنونیم به خاطر تمام انتخاب های زیبایت!


دیگر اشعار : سید علی صالحی

پیله را کردم رها تا گنبد بی مرزم ارزانی شود...

بدست در دسته تاریخ : 93/2/27 ساعت : 8:0 عصر




پیله را کردم رها تا گنبد بی مرزم ارزانی شود 
پیش خود پنداشتم پرواز ، پنهانی شود



در هوای تو ز لانه پر زدم تا ناکجا 
هر هوایی ممکن است ابری و طوفانی شود



قلب من را میزبان عشق تو ، چون رعیتیست 
که به نزدش پادشه دعوت به مهمانی شود


دل اسیر عالم روی تو باشد نیست غم 
خرم آن موری که در انبار زندانی شود



عشق طوفان است و من بر عرشه ی کشتی قلب 
عقل را ترسم که اندر قله کنعانی شود



بس پریشانم میان عشق یا دوری ز عشق 
جالب است این هر دو اسباب پریشانی شود








"نیما سعیدی"
....................................................................................

سپاس فراوان از "سپیده" بخاطر انتخاب های بی بدیل و همیاری همیشگی اش!

دیگر اشعار :

دوباره مثل تو بی اختیار می گریم...

بدست در دسته حسین دهلوی تاریخ : 93/2/27 ساعت : 5:24 عصر

 




دوباره مثل تو بی اختیار می گریم
و پا به پای هوای بهار می گریم


چو مادری که دلش داغ نوجوان دیده
بریده از همه، دیوانه وار می گریم


تو آرزوی قنوت نماز من شده ای
ببین! برای تو روزی سه بار می گریم


ببخش! عاشق تو رازدار خوبی نیست
میان کوچه اگر بی گدار می گریم!


به یاد خاطره ی کوله بار بسته ی تو
همیشه پشت سر هر قطار می گریم...








"حسین دهلوی"

دیگر اشعار : حسین دهلوی

گم شدم توی غباری که تو را با خود برد!

بدست در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/2/27 ساعت : 1:26 عصر


گم شدم توی غباری که تو را با خود برد

دست های شب تاری که تو را با خود برد


نیمکت،مرد غریبه،دو-سه تا شاخه ی گل

ساعت پنج،قراری که تو را با خود برد!


ریل با یاد تو فرسود و در گوش من است

ضرب آهنگ قطاری که تو را با خود برد


ماهکم،شب نشده از لب بام افتادی

توی دستان مداری که تو را با خود برد


تو کجا خانه ی پاییز کجا ؟!...نه برگرد

ای پرستوی بهاری«که؟» تو را با خود برد؟!

 

"علی ارجمند"


دیگر اشعار : علی ارجمند

ای که از چشم من احساس مرا می خوانی...

بدست در دسته وحید رشیدی تاریخ : 93/2/27 ساعت : 10:0 صبح

ای که از چشم من احساس مرا می خوانی !
(احتیاجی به سخن نیست، خودت می دانی)

غرق شد در نَمی از عشق تو چشم اندازم
گفتنی نیست، اگر در نظرم پیدا نی

ما در آهنگ نگاهت به سماع آمده ایم
سر این رشته به دستانت و می رقصانی!

از همان روز که از شهر تماشا رفتم
شغل شبکاری پلکم شده : دریابانی

خودم این جا و دلم پیش تو آن جا مانده
تا مگر نبض مرا باز تو برگردانی

آسمان دل ابری من آبستن شعر
و زمین تشنه ی بیتی غزل بارانی

هرچه گل بوده ، شده سر به هوای خورشید
تا به پایان برسد دوره ی سرگردانی

کم کم ابروی تو زد قوس و ... غزل جاری شد
بیش از این شعر نگویم – که تو در جریانی

فقط این جمله که سخت است نگویم با تو :
دوستت دارم و دانی –به همین آسانی

"وحید رشیدی"

..........................................................................

تشکر فراوان از "سارا" عزیز بابت پیشنهاد این قطعه ی زیبای هنری و همچنین همراهی همیشگی اش!


دیگر اشعار : وحید رشیدی

آیینه آن چشمان شهلا را نمی فهمد...

بدست در دسته زینب احمدی تاریخ : 93/2/27 ساعت : 9:0 صبح

 

آیینه آن چشمان شهلا را نمی فهمد

وقتی که معنای تماشا را نمی فهمد


آیینه تنها می تواند روبرو باشد

اندوه آدمهای تنها را نمی فهمد


همراه با ما اشک می ریزد،چه غمخواری!

حتی دلیل گریه ی ما را نمی فهمد


من با نگاهم یک معما طرح کردم،حیف

چشمان تو حل معما را نمی فهمد


موجی که از دریا گریزان شد کجا می رفت

ساحل که دلتنگی دریا را نمی فهمد


هم صحبت آیینه که باشی نمی دانی

آیینه بعضی از غزل ها را نمی فهمد

 

"زینب احمدی"

.....................................................................

درود و سپاس بر "امیر" بابت انتخاب زیبایش!


دیگر اشعار : زینب احمدی

من همان قفلم که از اول کلیدم گم شده...

بدست در دسته علی ارجمند تاریخ : 93/2/27 ساعت : 8:28 صبح

 

من همان قفلم که از اول کلیدم گم شده

بی تو ای دست گشایشگر امیدم گم شده


مثل یک خفاش ، سرگردان، شتابان، بیقرار

در دل شب آرزوهای سپیدم گم شده


خاطرات بد همیشه حک شده در خاطرم

خاطرات خوب لای سررسیدم گم شده


مانده بودی ، مانده بودم، مانده بودیم و کنون

جمله ای هستم که ماضی بعیدم گم شده


آه عشق روسیاهم تو چه کردی با خودت؟

هرچه خوبی روز اول در تو دیدم گم شده

 

"علی ارجمند"

.................................................................

با تشکر فراوان از "علی" بابت پیشنهاد این قطعه ی زیبا


دیگر اشعار : علی ارجمند

بی قرارم ، نه قراری که قرارم بشوی

بدست علیرضا بابایی در دسته عمران میری تاریخ : 93/2/27 ساعت : 7:0 صبح

بی قرارم ، نه قراری که قرارم بشوی

 

بی قرارم ، نه قراری که قرارم بشوی

من مسافر شوم و سوت قطارم بشوی

 

می شود ساده بیایی و فقط بگذری و ...

زن اسطوره ایِ ایل وتبارم بشوی

 

ساده تر،این که تو از دور به من زل بزنی

( دار ِ ) من را ببری دار و ندارم بشوی

 

مرگ بر هرچه به جز اسم تو در زندگی ام

این که اشکال ندارد تو " شعارم " بشوی

 

مرگ خوب است به شرطی که تو فرمان بدهی

من ان الحق بزنم ، چوبه ی دارم بشوی

 

عاشقت بودم  و از درد به خود پیچیدم

ذوالفنونی که نشد سزِ سه تارم بشوی

 

آخرش رفتی و من هم که زمین گیر شدم

خواستی آنچه که من دوست ندارم بشوی

 

عمران میری


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : عمران میری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

رو به روی من فقط تو بوده ای

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدرضا عبدالملکیان تاریخ : 93/2/26 ساعت : 11:8 عصر

رو به روی من فقط تو بوده ای

 

رو به روی من فقط تو بوده ای

از همان نگاه اولین

از همان زمان که آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان که کوه استوار

آب شد

از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا

نگاه تو جواب شد

 

روبه روی من فقط تو بوده ای

از همان اشاره‌، از همان شروع

از همان بهانه ای که برگ

باغ شد

از همان جرقه ای که

چلچراغ شد

چارسوی من پر است از همان غروب

از همان غروب جاده

از همان طلوع

از همان حضور تا هنوز

 

روبه روی من فقط تو بوده ای

من درست رفته ام

در تمام طول راه

دره های سیب بود و

خستگی نبود

در تمام طول راه

یک پرنده پا به پای من

بال می گشود و اوج می گرفت

پونه غرق در پیام نورس بهار

چشمه غرق در ترانه های تازگی

فرصتی عجیب بود

شور بود و شبنم و اشاره های آسمان

رقص عاشقانه ی زمین

زادروز دل

ترانه

چشمک ستاره

پیچ و تاب رود

 

هرچه بود، بود

فرصت شکستگی نبود

در کنار من درخت

چشمه

چارسوی زندگی

روبه روی من ولی

در تمام طول راه

روبه روی من تو

روبه روی من فقط تو بوده ای

 

 محمدرضا عبدالملکیان


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : محمدرضا عبدالملکیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دیگر هوای خانه را باران نمی گیرد

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر قربانپور تاریخ : 93/2/26 ساعت : 9:44 عصر

دیگر هوای خانه را باران نمی گیرد

 

دیگر هوای خانه را باران نمی گیرد

دنیای من در انزوا پایان نمی گیرد

 

آب حیاتم دادی و من تازه فهمیدم

حتی شعور شعر , بی تو جان نمی گیرد

 

هر عارفی با دیدنت عقل از سرش رفته

حافظ سلوک عشق را آسان نمی گیرد

 

یک سلسله افتاده زیر پات , بعد از این

حلاج دیگر شور در میدان نمی گیرد

 

توی نگاهت صد هزاران حرف خوابیده

جای سکوتت را غزلهامان نمی گیرد

 

آدم به نامت سجده کرد ای عشق , می دانم

قلبی که تسلیمت شود , شیطان نمی گیرد

 

 امیر قربانپور


با تشکر از سارا


دیگر اشعار : امیر قربانپور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

محبوب کردن