سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 69 ، بازدید دیروز: 424 ، کل بازدیدها: 13199555


صفحه نخست      

در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم

بدست علیرضا بابایی در دسته سجاد سامانی تاریخ : 94/9/12 ساعت : 9:38 صبح

دردیست در دلم که دوایش نگاه توست

 

در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم

یارای گفتن گله‌ها نیست، بگذریم

 

دردیست در دلم که دوایش نگاه توست

دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم

 

گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟

گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم...

 

ابری که می‌گذشت به آهنگ گریه گفت:

دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»

 

هرچند دشمنم شده‌ای دوست دارمت

بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم 

 

سجاد سامانی


دیگر اشعار : سجاد سامانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد موحدی مهرآبادی تاریخ : 94/8/24 ساعت : 3:59 عصر

 

ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست

اینجا؛ تماشایی ترین منظومه ی دنیاست

 

مهر خروج ، آغاز یک معراج شیرین و   

چشم گذرنامه به دست یاری سقاست

 

با هر که می گویی بترس از مرگ ، از داعش

می گوید عاشق باش! حالا که خدا با ماست

 

اجر هزاران جنگ بدرت می دهند اینجا

موسای روحت در مقام قرب أو أدناست

 

از مرز مهران تا نجف ، هر جا که موکب هست

دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست

 

این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد

این قطره قطره، جمع گردد،وانگهی دریاست

 

این راهپیمایی که ملیون ها نفر دارد

میعادگاه وارثان داغ عاشوراست

 

این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست

آماده باش عاشقان یوسف زهراست

 

از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید

من مطمئنم منجی موعود در اینجاست

 

گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است

زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست

 

  محمد موحدی مهرآبادی

 


دیگر اشعار : محمد موحدی مهرآبادی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 94/8/17 ساعت : 4:12 عصر

 

اینکه  از دور تماشا کنمت سنگین است

در دلم باشی و حاشا کنمت سنگین است

 

بعد هر بغض که شاعر بشوی می فهمی

هر کجای غزلم جا  کنمت سنگین است

 

تلخ باشی و دم از واژه ی شیرین بزنی

پشت هر قافیه پیدا کنمت سنگین است

 

هی نخوابی و دلم شور دلت را بزند

او برانگیزد و پروا  کنمت سنگین است

 

نکند فاش شود پیش کسی غربت ما

ترس از این قصه که رسوا کنمت سنگین است 

 

نقش چشمان تو در قتل دلم مشهود است

شب ب شب  از سر دل وا کنمت سنگین است..

 

؟؟؟


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته پریناز جهانگیر تاریخ : 94/7/13 ساعت : 3:38 عصر

ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی؟

 

ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟


در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریــــزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟


محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت
آوار غمت بـــر ســــرم افتـــاد ، کجایی ؟


آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نــدارم
در راه تــو دادم همه بـر بــــاد ، کجایی ؟


اینجا چه کنـــم ؟ ازکه بگیـــرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تـو فریـــاد ، کجایی ؟


دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی ؟

پریناز جهانگیر


دیگر اشعار : پریناز جهانگیر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

بدست علیرضا بابایی در دسته میثم قاسمی تاریخ : 94/7/13 ساعت : 3:31 عصر

لب

 

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

باید که عذابی بچشم گاه به گاهی


در لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید است

چشمان تو من را نکشاند به تباهی


لب های تو نایاب تر از آب حیات است

تو سوزن پنهان شده در خرمن کاهی


این کار خدا بوده که یکباره بیفتد

در تنگ بلور شب من مثل تو ماهی


ای شاخه نبات غزل حافظ شیراز !

معشوقه ی مایی چه بخواهی چه نخواهی


میثم قاسمی


دیگر اشعار : میثم قاسمی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند

بدست علیرضا بابایی در دسته پیمان برنا تاریخ : 94/7/12 ساعت : 6:1 عصر

هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند

هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند
جای من باشد، دو روز از زندگی را سر کند

در مسـیـر بـاد پـایـیـزی شکفـتـم! لاجـرم
میـرسد از راه تا این غـنـچـه را پـرپـر کنـد

تـک درختـی بـودم و هر کاروانـی که رسید
خـستـگـی آورد بـلـکـه در کـنــارم در کـنـد

بـارگــاهـی در مـیـان مـردمـی غـم پــرورم
هرکسی آمـد، فقـط آمد که چشمـی تـر کند

عـشـق لازم بـود، امـا دیـر فـهـمـیـدم هـوا
مـی تـوانـد آتـشـی را بـاز شعـلـه ور کـنـد

می کشـم در آینـه خود را در آغوش خودم
می تواند این هـم آغوشی مـرا بهتـر کنـد؟!


"پـیـمــان بـرنــا"


دیگر اشعار : پیمان برنا
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آنـقـدر دیـر آمـدی تا عـاقـبـت پـایـیــز شـد

بدست علیرضا بابایی در دسته فرهاد شریفی تاریخ : 94/7/12 ساعت : 5:59 عصر

آنـقـدر دیـر آمـدی تا عـاقـبـت پـایـیــز شـد

 

آنـقـدر دیـر آمـدی تا عـاقـبـت پـایـیــز شـد
کاسـه ی صبـرم از این دیـر آمدن لبریـز شد

تیـر دیوانـه شـد و مـرداد هم از شهـر رفـت
از غمـت شـهـریــور بیچـاره حلـق آویـز شـد

مـهـر بـا بی مـهـری و نامهـربـانـی میـرسـد
مـهـربـانـی در نـبـودت انـدک و نـاچـیـز شـد

بی تـو یک پاییـز ابرم، نم نم باران کجاست؟
بی تو حتـی فکـر بـاران هـم خیـال انگیـز شـد

کاش میشـد رفت و گم شد در دل پاییـز سرد
بـوی بـاران را تـنفـس کرد و عـطر آمیـز شـد

آمـدی جـانــم بـه قـربـانــت ولـی حـالا چـرا؟
آنـقـدر دیـر آمـدی تـا عاقـبـت  شـد... 

 

فرهاد شریفی


دیگر اشعار : فرهاد شریفی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 94/7/10 ساعت : 10:9 صبح

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

 

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز

 

تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ

رفاقتی است میان من و تو و پاییز

 

به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من

به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز

 

نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند

چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز

 

اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین

مطیع برق پیام توام، بگو برخیز

 

مرا به وسعت پروازت ای پرنده مخوان

که وا نمی شود این قفل با کلید گریز

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند

بدست علیرضا بابایی در دسته جلیل صفربیگی تاریخ : 94/7/9 ساعت : 9:35 صبح

کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند

کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران -که می بارد- شما را تر کند

جلیل صفربیگی


دیگر اشعار : جلیل صفربیگی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شاعری خسته ام از دست تو بیمار منم

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 94/7/8 ساعت : 9:28 صبح

شاعری خسته ام از دست تو بیمار منم

شاعری خسته ام از دست تو بیمار منم

راوی چشم تو در این همه اشعار منم

 

گفته بودم همه جا وصف نگاه تو ولی

زخمی حادثه ی چشم تو این بار منم

 

میهمان شب و مهتابم و تا وقت سحر

همدم لب به لب بسته ی سیگار منم

 

کوه سنگی شده معبود من ای وای..اگر

دلخوش از عاطفه ی سنگی دیوار منم

 

بر سر کشمکش کشور آغوش تو آه

شاه بی خاصیّت بزدل قاجار منم

 

من همان کهنه ردیفم به خدا در غزلت

در خم قافیه هایی که نه انگار منم

 

بس کن از گردش این ثانیه ها هیچ نگو

نقطه ثابت این گردش پرگار منم

 

تو برو پابکش از شعر من و این غزلم

از خودم از تو و این فاصله بیزار منم

 

خسته از شعر من و این همه اصرار تویی

دلخور از حسرت یک ریزه ی دیدار منم

 

علی نیاکوئی لنگرودی


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

محبوب کردن