سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 246 ، بازدید دیروز: 520 ، کل بازدیدها: 13200707


صفحه نخست      

گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفته ای

بدست علیرضا بابایی در دسته آرش شفاعی تاریخ : 94/2/15 ساعت : 10:51 صبح

گرفتن دست عشق

گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفته‌ای

دست مرا چه خوب ، که محکم گرفته‌ای

 

به به چه گونه های تر ِ دلبرانه‌ای

گلبرگ های قرمز شبنم گرفته‌ای

 

در "های وهوی" مجلس شادانه دیدمت

کز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفته‌ای

 

عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد

نوروز هم عزای محرم گرفته‌ای

 

چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود

شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفته‌ای

 

از بس برای خاطر تو گل خریده ام

حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای

 

عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم

با اینکه سالهاست به هیچم گرفته‌ای

 

گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت

تقصیر توست دست مرا کم گرفته‌ای

 

 

آرش شفاعی


دیگر اشعار : آرش شفاعی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

وقتی لباسش بوی عطر دیگری دارد

بدست علیرضا بابایی در دسته علی صفری تاریخ : 94/2/14 ساعت : 10:5 صبح

خیانت

 

وقتی لباسش بوی عطر دیگری دارد

باید بفهمم عشق هم آخر سری دارد

 

من عاشق او می شوم ! او عاشق عشقش...

عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد

 

بوی تبانی می دهد جای تعجب نیست

قلبی که عاشق می شود نا داوری دارد

 

جنجال مویش را تمام شهر می بینند

اما کنار من همیشه روسری دارد

 

از پچ پچ همسایه ها در کوچه فهمیدم

دلشوره هایم ماجرای بدتری دارد

 

دلواپسی دیوانه ام کرده چرا گفتند:

دیوانه بودن حس و حال محشری دارد

 

"دیوانه بودن عالمی دارد" حقیقت نیست!

وقتی رقیبت عالم عالم تری دارد...

 

 

علی صفری


دیگر اشعار : علی صفری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدتقی عزیزیان تاریخ : 94/2/7 ساعت : 3:9 عصر

آیینه می گیری دهانت می شود تکرار
دنیا لبالب می شود با یاغیِ خونخوار
با حرْکتِ بالا و پایین های ابرویت
آشفتگی ها می کشد وضعیت بازار
حتی ضمانت هم مرا ایمن نخواهد کرد
سرگرم کشتارند چاقوهای ضامن دار
درد است و می دانم تحمل کردنش سخت است
باشد برو تنهایی ام را بر زمین بگذار
حالم بداست اما دلم با گریه کردن نیست
محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار
رفتی تمام خوشه ها پشت سرت رفتند
خوابانده بودی ببرها را جای گندمزار
"محمدتقی عزیزیان"

دیگر اشعار : محمدتقی عزیزیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد علی آل مجتبی تاریخ : 94/2/2 ساعت : 6:11 عصر

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

 

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند
آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم

دارد به گرد خویش می چرخاندم هر لحظه ، هر ساعت
من عقربه ؟! نه ... مثل عقرب زهرها در خویش می ریزم

دارد به گرد خویش می چرخا ... نه ... من در خویش می پیچم
من مار ؟! نه ... من مار زخمی ؟! نه ... ولی از زخم لبریزم

سرشار از زخمم بیا ، زردم بیا ، دستت نمک دارد
تا شور انگیزانیم ، با شوق از این خاک برخیزم

برفی ، زمستانی ، تگرگی ، نرم نرمک می رسی از راه
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

"محمد علی آل مجتبی"


دیگر اشعار : محمد علی آل مجتبی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد منفرد تاریخ : 94/1/17 ساعت : 12:32 عصر

جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را

 

جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را

 با تازه داغدیده، نزن حرف عید را


 از من کسی پس از تو، به جایی نمی رسد

 دارم درست حکم دری بی کلید را


 برگشتنم چو رجعت نعشی به زندگی ست

 بیهوده امتحان نکن امری بعید را …


 باری به هر جهت شده ای، خلق و خوی تو

 از پشت بسته دست درختان بید را


 چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت

فهمیده است معنی قطع امید را


 نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت

 مصداق ریسمان سیاه و سفید را …

 

 

جواد منفرد


دیگر اشعار : جواد منفرد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/12/26 ساعت : 7:30 عصر

طوطی مرده

 

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است

 

به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟

زمانه خاطره های مرا کجا برده است

 

چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان

که مرگ دلخوشی غنچه ها پژمرده است

 

اگر سقوط بهای بلند پروازیست

پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است

 

از این به بعد به رویم در قفس مگشای

چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است

 

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار

بدست علیرضا بابایی در دسته پوریا شیرانی تاریخ : 93/12/24 ساعت : 5:7 عصر

شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار

 

شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار
می توانستم فراموشت کنم اما نشد!
زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار
? ?
مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار
خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم
لحظه ای در قید و بندم ،لحظه ای بی بند و بار
? ?
من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!
فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار
? ?
جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بی قرار

 

پوریا شیرانی


دیگر اشعار : پوریا شیرانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون

بدست علیرضا بابایی در دسته سید تقی سیدی تاریخ : 93/12/23 ساعت : 5:51 عصر

هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی

 

بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها

 مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها


 خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند

 در سکوت ما ، صدا می آید از دیوار ها


هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی

 حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها


 دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون

 "دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها


 خنده های زورکی را خوب یادم داده ای

 مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها !


گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟!

 بغض کردم...خود خوری کردم... نگفتم بارها...

 

 

سید تقی سیدی


دیگر اشعار : سید تقی سیدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر طاهری تاریخ : 93/12/23 ساعت : 11:55 صبح

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

 

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است

 

تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد

چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است

 

"چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است"

دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است

 

هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار

یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است

 

ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری

محبوبه! دلم بین دو بازوی تو بند است

 

تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر ،

با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است

 

امیر طاهری


دیگر اشعار : امیر طاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در نبودت مرگ نزدیک است،هر آن بیشتر

بدست علیرضا بابایی در دسته حسن رحمانی نکو تاریخ : 93/12/22 ساعت : 6:9 عصر

در نبودت مرگ نزدیک است? هر آن بیشتر

 

در نبودت مرگ نزدیک است، هر آن بیشتر

هرچه مانع می شدی، دیوارِ زندان بیشتر

 

از طنابِ دارِ دور گردنم دریافتم

هر قَدَر الله نزدیک است،شیطان بیشتر

 

شهرتِ تصویر تو نقاش را گمنام کرد

از خدا هم دوستت دارم به قرآن بیشتر

 

دوریِ یوسف فقط چشمِ پدر را کور کرد

پیرِ مصری داغ دید از پیر کنعان بیشتر

 

ببشتر از من ردیفِ شعر می آمد به تو

هر قدَر می رفت شعرم رو به پایان بیشتر

 

حسن رحمانی نکو

وبلاگ شاعر: http://todarymiay.blogfa.com


دیگر اشعار : حسن رحمانی نکو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

محبوب کردن