سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1610 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097692


صفحه نخست      

کجا با تو قرارم بود که یک عمر فقط میرم

بدست در دسته فرزاد حسنی تاریخ : 93/2/1 ساعت : 7:10 عصر

 

کجا با تو قرارم بود که یک عمر فقط میرم

تو رو از هر کی میپرسم چرا دلشوره میگیرم

کجا با تو قرارم بود بدون کوچه و ساعت

جلو چشمامی هر لحظه چه بد حالیه این حالَت

کجا با تو قرارم بودکه مشکوکم به هر خونه

یه جایی امشبو سر کن که مال هردوتامونه

یه آهنگایی این روزا بهم حس جنون میده

نه تنها مادرم هرکی منو می بینه فهمیده

یه کاری میکنم امسال به پای سفره برگردی

نمیگم بی تو میمردم نگو بی من چه میکردی

بهاری با تو میسازم دلت درگیر موندن شه

چشاتو هم بذاریو مسیرت خونه من شه

 

فرزاد حسنی


دیگر اشعار : فرزاد حسنی

چنانچه خواست دلت بی حساب گریه کنی...

بدست در دسته سید سعید صاحب علم تاریخ : 93/2/1 ساعت : 12:52 عصر

گریه

چنانچه خواست دلت بی حساب گریه کنی
قسم بخور که فقط با نقاب گریه کنی

خزان ببار ! بهاری شدن خطر دارد
صلاح نیست که با اضطراب گریه کنی

شده ست حال تو را تا غریبه می پرسد
فقط سکوت کنی در جواب گریه کنی ؟

و عشق چیست به جز اینکه سالها هر شب
کنار بالش خود وقت خواب گریه کنی

دلت پر است که گاهی به روی بعضی ها
شبیه اسلحه ای یک خشاب گریه کنی ....

سید سعید صاحب علم


دیگر اشعار : سید سعید صاحب علم

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد

بدست در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 93/2/1 ساعت : 12:49 عصر

عشق

 

خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد

ناز ِ معشوق دل آزار خریدن دارد

 

فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق

چشم سبز تو چه دشتی ست! دویدن دارد

 

شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته

بوسه ات میوه ی سرخیست که چیدن دارد

 

عشق بودی وَ به اندیشه سرایت کردی

قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد

 

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد

 

عمق تو دره ی ژرفیست مرا می خواند

کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

 

اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست!

آخر ِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد...


کاظم بهمنی


دیگر اشعار : کاظم بهمنی

خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو

بدست در دسته حامد عسکری تاریخ : 93/1/31 ساعت : 3:7 عصر

 

 خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو  بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»

خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو

بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»


شب های پادگان، سنگین و سرد بود

آخـر خدا چرا؟... آخـر خدا چگو....


نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص...

در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...


توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود

"Your hair is black, Your eyes are blue"


« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار

این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»


یک نامــــه آمد و شد یک تــــراژدی

این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو...


س» و ستاره ها چشمک نمی زدند

انگار آسمــــان حالش گرفته بود


تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح

با اشک در نگـــاه، با بغض در گلو


بالای بــــــرج رفت و ماشه را چکاند

با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»


حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری

هرچه کردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد

بدست در دسته شادی صندوقی تاریخ : 93/1/31 ساعت : 2:55 عصر

 

آسـمان وقـت قـرار من  و تــو  ابری بود   تـازه  با رفتـن تـو وضـع هـوا  بد تر شــد    

هرچه کردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد

 از دل مـا نرود مهر و  وفــا  ، بدتر  شد ...


مثـلا خواســتم این بــار موقـر باشــم 

و به جای تو،  بگویم  که شما ، بدتر شد

 

آسـمان وقـت قـرار من  و تــو  ابری بود 

تـازه  با رفتـن تـو وضـع هـوا  بد تر شــد

 

این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد

بلکه برعکس ،  فقط رابطـه ها  بد تر شـد


چاره دارو و دوا نیست،که حال بد من

بی تو با خوردن  دارو  و  دوا  بد تر شد


روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت

آمدم پاک کنم عشـق تـو را بدتـر شـد ...


شادی صندوقی


دیگر اشعار : شادی صندوقی

با استکان قهوه عوض کن دوات را

بدست در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 93/1/31 ساعت : 1:26 عصر

با استکان قهوه عوض کن دوات را 
بنویس توی دفتر من چشم هات را

بر روزهای مرده تقویم خط بزن 
وا کن تمام پنجره های حیات را

خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم 
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را

ما را فقط به خاطر هم آفریده اند 
آن گونه که خواجه و شاخ نبات را

نام تو با نسیم نشابور می رود 
تا از غبار غم بتکاند هرات را

یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را

حالا بایست! دور و برت را نگاه کن 
تسخیر کرده ای همه کائنات را

تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند 
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...

علیرضا بدیع

دیگر اشعار : علیرضا بدیع

تو از اعجاز هم بالاتری، بانوی زیبایم

بدست علیرضا بابایی در دسته عادله کلوشانی تاریخ : 93/1/30 ساعت : 8:55 عصر

تو از اعجاز هم بالاتری، بانوی زیبایم

 

تو از اعجاز هم بالاتری، بانوی زیبایم

تو طناز خدایی ،مادری، بانوی زیبایم

 

تو از جنس لطیف عشق،نه شاید اهورایی

تو اصلا از دیار دیگری،بانوی زیبایم

 

بهشت آفرینش زیر پایت عالمی دارد

دل از افلاکیان هم می بری،بانوی زیبایم

 

همه مهری، همه نوری،همه عشقی،همه شوری

تواز هرچه بگویم برتری،بانوی زیبایم

 

دم پاک مسیحایی،نفسهایت حیات افزا

توبا خود زندگی می آوری، بانوی زیبایم

 

چوبرگ گل لطیفی،نازکی،زیبا و خوش عطری

به قربانت که از گل بهتری بانوی زیبایم

 

چراغ خانه ای، آرام قلبی،کوه امیدی

تونور چشمی و تاج سری ،بانوی زیبایم

 

وجودت مایه ی امن من و عرفانه وباباست

تو معنای بلند مادری،بانوی زیبایم

 

عادله کلوشانی


دیگر اشعار : عادله کلوشانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی


 


از چشمهای من هیجان را گرفته اید

این روزها عجب خودتان را گرفته اید


اردیبهشت نیست که اردی جهنم است

لبهای سرختان کـــــه دهان را گرفته اید


به چرت و پرت و فحش و ... ببخشید مدتی ست

از شعرهام لحن و بیان را گرفته اید


خانم! جسارت است ببخشید یک سوال

با اخمتان کجای جهـــــــــان را گرفته اید؟


خانم ! شما که درس نخواندید ....پس کجا

کی دکترای زخــــــــــــــم زبان را گرفته اید


خانم! جواب نامه ندادید بس نبود؟

دیگر چـــــــرا کبوترمان را گرفته اید


خانم! عجالتا برویم آخــــــــــــــــر غزل

نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید


دیگر اشعار : محمد علی پور شیخ علی

اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم

بدست در دسته حانیه دری تاریخ : 93/1/30 ساعت : 2:34 عصر

یا مینوازد گریه را نت های سنتورم

 

اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم

باید همیشه دور باشم از تو ، مجبورم  !

 یا گریه هایم را میان شعر میگویم

 یا مینوازد گریه را نت های سنتورم

یعقوب عاشق توی این دنیا فراوان است

یعقوب... مثل من... که از این گریه ها کورم!

هر دفعه دل دادم به دریا باز هم افتاد

شکل تو یک ماهی قرمز در دل تورم

مثل تمام پسته ها که تلخ میخندند

پنهان شده صد بغض پشت خنده ی شورم

یک آسمان افتاده در قلبم که غیر از ابر

در بین باران های دلتنگی ش محصورم

شاعر شدن یعنی فقط حسرت... فقط حسرت!

یعنی تو دانشگاهی و من پشت کنکورم!

 

حانیه دری


دیگر اشعار : حانیه دری

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

بدست علیرضا بابایی در دسته آرش شفاعی تاریخ : 93/1/28 ساعت : 6:38 عصر

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

 

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

زیبایـی  تو  بیش­تر از حدّ مجاز است

هرچند که پوشیده غزل گفته­ ام از تو

گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـاز است

گفتند و ندیدند کـه آتش نفسـم من

حتّی هوس بوسه ی تو روح­ گداز است

تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد

آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است

مغـرورتر از قویـی در حوضچه ی پـارک

که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است

گیسوت بلند است و گره دارد بسیار

جذابیت قصه­ ات از چند لحـاظ است

از زلف تـو یک تار بـه رقص آمده در باد

چابک­تر از انگشت زنی چنگ نواز است

عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس

پردلهره مانند زمستان هراز است

چون سمفونی نابغه­ ای یک­سره در اوج

وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است

ای کـاش که هر روز بیایی و بگویـم  :

می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!

 

آرش شفاعی


دیگر اشعار : آرش شفاعی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

محبوب کردن