سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 534 ، بازدید دیروز: 731 ، کل بازدیدها: 12983627


صفحه نخست      

از ایمانم چه می دانی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته محید صحراکارها تاریخ : 92/12/4 ساعت : 4:9 عصر

از ایمانم چه می دانی؟ از این آشفته بازار پریشانم چه می دانی؟

 

گره افتاد بر زلفت... از ایمانم چه می دانی؟

از این آشفته بازار پریشانم چه می دانی؟

 

یکی از گردهای روی دامان تو باشم کاش

ببین از آرزوهای فراوانم چی می دانی

 

سر سربسته ی لب های سرخت را کمی وا کن

بگو از داستان های رقیبانم جه می دانی

 

در آغوش دل انگیز بهاری از غم من که

سراپا گرم سرمای زمستانم چه می دانی؟

 

سرآغاز غریب قصه ی پر غصه ام بودی

بگو از داستان رو به پایانم چه می دانی؟

 

 

محید صحراکارها


دیگر اشعار : محید صحراکارها
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آواره ام این روزهای بی تو را بانو

بدست علیرضا بابایی در دسته سجاد صفری اعظم تاریخ : 92/12/4 ساعت : 10:34 صبح

آزرده ام مثل عمو فیروزها بانو

 

آواره ام این روزهای بی تو را بانو

بیزارم از طعم گَسِ این ماجرا بانو

 

تفسیرِ جای خالی ات مقدور شعرم نیست

باشد بیا ...من بی وفا، تو با وفا بانو  

 

تلخ است لبخندی که از اندوه می روید....

آزرده ام مثل عمو فیروزها بانو

 

یک عمرهر سَمتی دویدم صفر مطلق بود

انگار خوشبختی نمی آید به ما بانو

 

از قول من روی تمام جاده ها بنویس

ماندن کمی احساس میخواهد ، نه "پا" بانو

 

دیشب دوباره خواب دیدم عصرپاییز است

دیشب دوباره بغض کردم بی هوا بانو

 

سجاد صفری اعظم


دیگر اشعار : سجاد صفری اعظم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بردی از یادم بر این ماتم عزادارم هنوز

بدست علیرضا بابایی در دسته بتول مبشری تاریخ : 92/12/3 ساعت : 11:57 عصر

بردی از یادم بر این ماتم عزادارم هنوز  اعترافی تلخ خواهی؟ دوستت دارم هنوز

 

بردی از یادم بر این ماتم عزادارم هنوز

اعترافی تلخ خواهی؟ دوستت دارم هنوز

 

گرچه از آغوش بی مهرت بریدم یک زمان

خاطراتت را فلانی پاس می دارم هنوز

 

گاه گاهی با خیالت هم به خلوت می روم

حال می پرسم ز چشمانت هوادارم هنوز

 

روزگاری در پی ام مجنون و شیدا بوده ای

با همان ایام شیرین غرق پندارم هنوز

 

دیگران با طعنه گاهی از تو صحبت میکنند

وای بر من بی وفایی را وفادارم هنوز

 

ماه و سالی طی شده از روزگار عاشقی

سالها هم بگذرد من دوستت دارم هنوز

 

لیک آقا حرفهایم اعترافی بیش نیست

دوست تر دارم غرورم را نگه دارم هنوز   ..

 

 

بتول مبشری


دیگر اشعار : بتول مبشری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد من و تمام تبر خورده ها یکی است

بدست علیرضا بابایی در دسته مژگان عباسلو تاریخ : 92/12/3 ساعت : 11:55 صبح

از هرکجا نرفته به من باز گشته ای  ای بومرنگ خسته ی من! یک نفس بایست

 

درد من و تمام تبر خورده ها یکی است

باور نمی کنیم که مُردیم مدتی است

 

آن ها در انتظار دوباره پرنده ای

من فکر بازگشت کسی که نبود و نیست

 

از هرکجا نرفته به من باز گشته ای

ای بومرنگ خسته ی من! یک نفس بایست

 

یک عمر می دویم و به جایی نمی رسیم

یک عمر می دویم؟! دویدن برای چیست؟

 

در پیله خوش تریم... که در چشم روزگار

کفتار و کرم و کفتر و پروانه هم یکی است

 

بیچاره قلب من؛ که در این جنگل ِ شلوغ

خرگوش ِ مرده زاده شد و... لاک پشت زیست  !

 

 

مژگان عباسلو


دیگر اشعار : مژگان عباسلو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شیداتر از این شدن چگونه...؟

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/12/3 ساعت : 8:47 صبح

رسواتر از این شدن چگونه؟

شیداتر از این شدن چگونه؟

رسواتر از این شدن چگونه؟

 

بیهوده به سرمه چشم داری

زیباتر از این شدن چگونه؟

 

من پلک به دیدن تو بستم

بیناتر از این شدن چگونه؟

 

پنهان شده در تمام ذرات

پیدا تر از این شدن چگونه؟

 

ای با همه مثل سایه همراه

تنهاتر از این شدن چگونه؟

 

عاشق شدم و کسی نفهمید

رسواتر از این شدن چگونه؟

 

"فاضل نظری"

 

 


دیگر اشعار : فاضل نظری

هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور

بدست در دسته رسول کامرانی تاریخ : 92/12/2 ساعت : 9:18 عصر

هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور

 

هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور   

بانـــــــــــــو، شبیه خودت؛ ساده - پر غرور

من خواب دیده ام که شبی با ستاره ها
از کوچـــــــه های شهر دلم میکنی عبور

یا خوابِ من مثالِ معجزه تعبیر میشود 
یا اینکه آرزوی تو را میبرم به گــــــــــور

بی تو، خراب، گنگ، زمینگیر میشوم
مانند شعرهای خودم؛ شکل بوف کور

کِی میشود میان کوچه... نه، صبر کن، نیا 
میترسم از حسادت این چشـم های شور

تقدیر من طلسم تو بود و عذاب و شعر
از چشــــم های شرجیت اما بلا به دور

رسول کامرانی

دیگر اشعار : رسول کامرانی

دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!

بدست علیرضا بابایی در دسته نغمه مستشار نظامی تاریخ : 92/12/2 ساعت : 7:5 عصر

دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!  صدای هق هقِ... گویا دل تو هم تنگ است!

 

دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!

صدای هق هقِ... گویا دل تو هم تنگ است!

 

ببین! نمی شود این قدر دور بود از هم!

بیا... قبول... بفرما! دل تو هم تنگ است!

 

من از مسافت این جاده ها نمی ترسم

اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است

 

اگر بدانم گاهی به یاد من هستی

و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است-

 

پرنده می شوم اما... نمی پرم بی تو

پرنده می شوم و تا دل تو هم تنگ است-

 

برای تو پر پرواز می شوم حتی

اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است!

 

اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا...

اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است-

 

بدون مکث می آیم که باورت بشود

دلم برای تو...حالا دل تو هم تنگ است؟!

 


 

نغمه مستشار نظامی

کتاب در طالعت ستاره زیاد است.ماه نه!


دیگر اشعار : نغمه مستشار نظامی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم گرفته از این ساده تر چه باید گفت ؟!

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا والى بگى تاریخ : 92/12/1 ساعت : 11:20 عصر

منتظر قطار

 

دلم گرفته از این ساده تر چه باید گفت ؟!

کنار پنجره با چشم تر چه باید گفت؟!

 

قرار ما سر ساعت کنار دلتنگى...

فقط بگو که به وقت سفر چه باید گفت؟

 

براى شرح سفر با زبان شعر و غزل ..

زلال و صاف و رُک و مختصر چه باید گفت؟

 

قطار رفتن تو لحظه اى درنگ نکرد

به ساربانِ چنین خیره سر چه باید گفت؟

 

نگاه مادرم اینبار از پدر پرسید...

به این جوانکِ پر شوروشر چه باید گفت؟

 

دل گرفته و اشک روان ، صداى بنان..

میان ناله ى مرغ سحر چه باید گفت؟

 

 

رضا والى بگى


دیگر اشعار : رضا والى بگى
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باید که از خودت بنویسم برای تو

بدست علیرضا بابایی در دسته وحید خضاب تاریخ : 92/11/30 ساعت : 12:0 عصر

تا مثل من تو هم بشوی مبتلای «تو» باید که از خودت بنویسم برای تو

 

تا مثل من تو هم بشوی مبتلای «تو»

باید که از خودت بنویسم برای تو

 

من شانه ام پر از گسل است و بلا به دور!

امشب چه گریه خیز شده شانه های تو

 

من بوسه ی وداع تو را قاب کرده ام

روی لبم که دم بزنم در هوای تو

 

آثار جرم روی لبم باز مانده است

پیداست ای کُشنده ی من رد پای تو!

 

تا واژه های عشق و هوس جا به جا شوند

امشب تو باش جای من و من به جای تو

 

وحید خضاب


دیگر اشعار : وحید خضاب
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اینقدر مرا با غم دوریت نیازار

بدست علیرضا بابایی در دسته رویا باقری تاریخ : 92/11/29 ساعت : 11:4 صبح

اینقدر مرا با غم دوریت نیازار  با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار

 

اینقدر مرا با غم دوریت نیازار

با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار

 

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار

 

این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار

 

هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر

تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار    ...

 

من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار

 

کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...

 

ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار

 

حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم

بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !

 

تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم

یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار

 

اوج غم این قصه در این شعر همین جاست

من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!

 

رویا باقری


دیگر اشعار : رویا باقری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

محبوب کردن