سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 148 ، بازدید دیروز: 648 ، کل بازدیدها: 13174339


صفحه نخست      

اوضاع رو به راه نباشد چه می کنیم؟

بدست در دسته یاسر قنبرلو تاریخ : 93/2/26 ساعت : 12:56 عصر

شب باشدو سیاه نباشد چه می کنیم

اوضاع رو به راه نباشد چه می کنیم؟

توی بساط آه نباشد چه می کنیم؟


شب با سیاهی اش همه را رنگ می کند

شب باشد و سیاه نباشد چه می کنیم؟


برگشته ایم!سخت پشیمان و مضطرب

یوسف درون چاه نباشد چه می کنیم؟


عمری نشسته ایم که سِحری بیاورند

خرگوش در کلاه نباشد چه می کنیم؟


هر کار می کنیم گناه است!مانده ام

در زندگی گناه نباشد چه می کنیم؟


یاسر قنبرلو


دیگر اشعار : یاسر قنبرلو

آسان که نیست شاعر چشمان او شدن...!

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 10:0 عصر

 

یک اشتباه و یک دهه در خود فرو شدن
با نیش خند آینه ها روبرو شدن

 

این سهم یا سزای تو-اما،جزای من
محکوم تا همیشه ی راز مگو شدن


حتی به رستخیز زبان وا نمیکنم
آسوده باش،نیست مرامم دورو شدن


ده سال با دروغ تو خوش بود حال من
حالا چه سود میبری از راستگو شدن


ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین
آسان که نیست شاعر چشمان او شدن!

 

"محمدعلی بهمنی"


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

رهـاسـت در دل غـم های کـهکشانی من...

بدست در دسته محمد عابدینی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 9:0 عصر

 

رهـاسـت در دل غـم های کـهکشانی من
غــزال مــسـت غــزل هـای آسـمـانی من


بـه دردواره ی نـمـنـاک اشـک ها پـیـوسـت
تنِ شکـسـتـه ی ایـن بـغـض جـاودانـی مـن


به خـون کشانده نـفس های بـیـت های مرا
ردیــف و قــافــیـه ی طــبـع شـوکـرانـی مـن


کــبــوتــرانــه تــریــن داغ پـــر کــشــیــدن را
بـه دل نــشـانـده تــمـنـای جـمـکـرانـی مـن


گــنــاه شــیــعــه تــو را مــیـزبـان بــاران کـرد
فـدای بـغــض نــهــانــت مــن و جـوانـی مـن

 

"محمد عابدینی"


دیگر اشعار : محمد عابدینی

بوی لباس های تو این روزهای سال...

بدست در دسته شیرین خسروی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 7:0 عصر

 

بوی لباس های تو این روزهای سال
عطر شکوفه های انار است و پرتقال


این جا نشسته ام لب ایوان و خسته ام
در من فشرده ی همه ی ابرهای سال


تنگ بلور آب و دوتا ماهی سیاه
مانند چشم‌های زلال تو بی‌خیال


قند و سکوت در دهنت آب می شود
فنجان تو پراست از این واژه های لال


مثل همیشه می رسد این روزها فقط
از تو به من ملامت و از من به تو ملال


بوی شکوفه ها همه جا را گرفته است
با خاطرات تو همه ی روز و ماه و سال


آه ای بهار! پنجره ی خانه را ببند
بگذار تا نفس بکشم در زمان حال


"شیرین خسروی"


دیگر اشعار : شیرین خسروی

 

عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است

از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است

 

گول این زنجیرهای دور تختش را مخور

مرزهای سرزمینش را معین کرده است!

 

شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد

با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است

 

سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند

سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است

 

مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است

از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است

 

خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست

یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است!

 

"محمد حسین ملکیان"


دیگر اشعار : محمد حسین ملکیان

خلق شد در وسوسه ابلیس را یاری کند

بدست در دسته جواد منفرد تاریخ : 93/2/25 ساعت : 4:36 عصر

خلق شد در وسوسه ابلیس را یاری کند

کاش چشمان تو کمتر مردم ازاری کند


سخت می گیری ولی چون شاپرک ها بُرده است

هر که وقت پیله کردن خویشتن داری کند


در کنار تو بدم با خلق،یادم داده اند

خار در حق گلشن باید فداکاری کند


تو حبابی و من آبم،کیست جز من در زمین؟

از تو با دل نازکی هایت نگهداری کند


تو اگر دردی به درمان احتیاجی نیست نه

کاش آدم تا ابد احساس بیماری کند


زیر باران با نوای رعد با من رقص کن

که خدا می خواهد از ما عکسبرداری کند



جواد منفرد


دیگر اشعار : جواد منفرد

کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد...

بدست در دسته مهدی فرجی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 4:0 عصر

کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد

کسی که راه بیندازمش سوار نشد!

 

چ­قدر گل که به گلدان خالی ­ام نشکفت

چقدر بی ­تو زمستان شد و بهار نشد

 

من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم!

چه قلب­ها که نکندیم و یادگار نشد

 

چه روزها که بدون تو سال­ها شد و رفت

چه لحظه ­ها که نماندیم و ماندگار نشد

 

همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار

کنار آمدم و آمدم کنار، نشد!

 

قرار شد که بیایی قرار من باشی

دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد...

 

"مهدی فرجی"

 


دیگر اشعار : مهدی فرجی

حرفی ندارم...بی کسی کلاً همینجوری ست!

بدست در دسته باران بیگی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 3:31 عصر

 

حرفی ندارم...بی کسی کلاً همینجوری ست!

باید بسازی...زندگی خوب وبدش زوری ست!


شهری پر از پیراهنی اما نمی دانم...
تقدیر یعقوب غزل هایم چرا کوری ست!؟

می چینی از چشمان من بغض و نمی فهمی
دلتنگ بودن میوه تنهایی و دوری ست!

 

لشکر کشی با یک نفر؟؟!من با تو؟؟؟منصف باش
محدوده چشمان تو یک امپراتوری ست!


یک عمر جان کندند نقاشان که فهمیدند
 چشمان تو «تعریف» سبک مینیاتوری ست!

 

گفتی غزل های جدیدت را بخوان،گفتم:
 حرفی ندارم!...بی کسی کلاً همینجوری ست!
    

 

"باران بیگی"


دیگر اشعار : باران بیگی

بی اختیار جذب غرور تو می شوم...!

بدست در دسته تاریخ : 93/2/25 ساعت : 1:57 عصر

بی اختیار جذب غرور تو می شوم 
غرق خیال حس حضور تو می شوم


زود آمدی و رفتی و من کنج خاطرات 
محو نگاه طرز عبور تو می شوم


حیران ز جعد پر خم و گیسوی بافته 
آهوی دام و ماهی تور تو می شوم


دائم تلاش می کنم که باشم شبیه تو 
دل سنگ می شوی و سنگ صبور تو می شوم


گویی شبیه شاپرکی سوی آفتاب 
راهی کشف منشاء نور تو می شوم

 

"نیما سعیدی"

......................................................

        با تشکر فراوان از "سپیده" بابت انتخاب هنرمندانه اش!


دیگر اشعار :

فقط برای تو ...

بدست در دسته تاریخ : 93/2/24 ساعت : 10:10 عصر

...

خورشید را میدزدم فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو می فهمی 
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت .
می دانم! آخ ... فردا !
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده ..چرا آفتاب نمی شود؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟!

"شل سیلوراستاین"


دیگر اشعار :
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

محبوب کردن