سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1838 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097920


صفحه نخست      

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

بدست علیرضا بابایی در دسته سید حسن حسینی تاریخ : 93/1/15 ساعت : 8:2 صبح

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟  ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

 

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

 

نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم

زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟

 

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟

 

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟

 

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟

 

سید حسن حسینی


دیگر اشعار : سید حسن حسینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت

بدست علیرضا بابایی در دسته مریم آرام تاریخ : 93/1/15 ساعت : 7:31 صبح

شیشه برای گریه فقط " ها " نیاز داشت

 

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت

شیشه برای گریه فقط " ها " نیاز داشت

 

آهش دوباره شیشه ی درمانده را گرفت

زن بغض کرده بود و کسی را نیاز داشت

 

انگشت روی شیشه کشید و نوشت : غم

  "غم" گریه شد دورنش و حالا نیاز داشت _

 

سر روی زانویش بگذارد که هق هق اش

جایی برای دفن صداها نیاز داشت

 

باران به شیشه خورد و غمش خورده شد ، وبعد

دل ، درد می کشید و مداوا نیاز داشت

 

دلشوره ای گرفت و شبش تلخ تلخ شد

چون ماهیان تشنه به دریا نیاز داشت

 

زل زد به جاده ، سرخ شد و پرده را کشید

جیغ بنفش پرده تماشا نیاز داشت

 

این بغض لعنتی که امانش نداد ، رفت...

یک زن به شانه های تو این جا نیاز داشت ...

 

 

مریم آرام


دیگر اشعار : مریم آرام
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:40 عصر

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

 

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

گورِ گردان است و درآن آرزوهای من است    !


آتش ِ سردم که دارم جلوه ها در تیرگی    

چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است


من نه باغم، غنچه های ناز من تک دانه نیست

پهنْ دشتم، لاله های داغ من صد خرمن است


این که چون گل می درم از درد و افشان می کنم

پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است


آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش

در جگر گاه ِ افق، خورشید، سوزن سوزن است


این که می جوشد میان ِ هر رگم دردی است داغ

دورگاه دردِ جوشان است و پنداری تن است !


سینه ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله بار

خانه میسوزد، نمایان شعله ها از روزن است


آه، سیمین! گوهری گمگشته در خکسترم

من بمانم، او فرو ریزد، زمان پرویزن است...

 

 

سیمین بهبهانی


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

میخانه همان ، باده همان ، مست همان است

بدست علیرضا بابایی در دسته علی سیران تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:20 عصر

میخانه همان ، باده همان ، مست همان است

 

میخانه همان ، باده همان ، مست همان است

این خانه و آن کوچه ی بن بست ، همان است

 

این جرأت دیوار که سر می شکند باز

وان شوخ که بی پرده برون جست همان است

 

یک پلک تماشای تو از روزن درگاه   ...

وان یار همان یار ، که در بست همان است

 

گفتیم ، دل سوخته اکسیر مراد است ...

گفتند در این شیوه چو بشکست همان است

 

هی شعر تر انگیخت ولی خاطر محزون ،

این دستخط و نسخه ی پیوست همان است

 

هر روز و شب از چلّه ی آن زلف کمانگیر

بر قلب جهان تیر همان ، شست همان است

 

آن نرگس مهجور ، نظر بسته برآهی ...

دل بسته ی راهی که بر آهست همان است

 

 

علی سیران


دیگر اشعار : علی سیران
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:56 صبح

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

 

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد 

تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

 

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را

هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

 

من حسرت پرواز ندارم به دل آری

در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

 

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را

کش مردم آزاده بگویند مریزاد

 

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد

آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

 

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم

یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

 

مگذار که دندانزده غم شود ای دوست

این سیب که نا چیده به دامان تو افتاد

 

 محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دنبال دو کلمه می گشتم

بدست علیرضا بابایی در دسته شهاب مقربین تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:51 صبح

دنبال دو کلمه می گشتم

 

دنبال دو کلمه می گشتم

دو کلمه

مانند پچ پچ دو برگ

در گوش هم

یا زمزمه ی دو لب

در جست و جوی یک بوسه

 

دنبال دو کلمه می گشتم

مانند دو گوشواره

که آویزه ی گوشـت کنم

 

کلمات صف کشیدند

دسته دسته

دستبند تو شدند

کلماتی که دستت را دوست می داشتند

 

تو چنگ زدی

از هم گسیختی

رشته ی کلمات را

در هم ریختی

فرو انداختی

هر یک را به گوشه ای

دنبال یک کلمه می گردم

یک کلمه ی خاموش

مانند یک بوسه

که جمع کند همه ی کلمات را

روی لب های تو   ...

 

 

شهاب مقربین


دیگر اشعار : شهاب مقربین
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

بدست علیرضا بابایی در دسته صنم نافع تاریخ : 93/1/13 ساعت : 7:15 صبح

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

 

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

پنجره ، چهره ی من ،سوزِ اذان فرق نکرد

 

سرِ هر پیچ که عمداً به تو برمی خوردم

سرخیِ صورت من از هیجان فرق نکرد

 

بعد ِ تو مادرم از عشق مرا می ترساند   !

حسِّ من زیر قدم های زمان فرق نکرد

 

بی تو در گیرِ خیالاتِ پُر از درد شدم

روی بوم غزلم رنگ ِ خزان فرق نکرد

 

روز وُ شب، خوانده شدی در دلِ هر تصنیفی

بعد تو سوزِ قمر، لحنِ بنان فرق نکرد

 

مردی از جنس تو در قصه ی من مانده هنوز...

سالها رفت، ولی مردِ جوان فرق نکرد

 

هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست

روز شد، چهره ی بی رحمِ جهان فرق نکرد 

 

صنم نافع


دیگر اشعار : صنم نافع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد عشقی کشیده ام که فقط، هر که باشد دچار می فهمد

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 93/1/12 ساعت : 7:33 عصر

انتظار

 

درد ِعشقی کشیده ام که فقط ، هر که باشد دچار می فهمد

مرد ، معنای غصّه را وقتی ، باخت پای قمار می فهمد

 

بودی و رفتی و دلیلش را ، از سکوتت نشد که کشف کنم

شرح ِ تنهایی مرا امروز ، مادری داغدار می فهمد

 

دودمانم به باد رفت امّا ، هیچ کس جز خودم مقصّرنیست

مثل یک ایستگاه ِمتروکم ، حسرتم را قطار می فهمد

 

خواستی باتمامِ بدبختی ، روی دستِ زمانه باد کُنم  

درد آوارگیِ هر شب را ، مُرده ی بی مزار می فهمد

 

هر قدم دورتر شدی از من ، ده قدم دورتر شدم از او

علّت شکّ سجده هایم را ، « مهُرِرکعت شمار» می فهمد !

 

قبلِ رفتن نخواستی حتّی ، یک دقیقه رفیقِ من باشی

ارزش یک دقیقه را تنها ، مُجرمِ پای دار می فهمد

 

شهر ، بعد از تو در نگاهِ من ، با جهنّم برابری می کرد

غربتِ آخرین قرارم را ، آدم ِ بی قرار می فهمد

 

انتظارِمن ازتوانِ تو ، بیشتر بود ، چون که قلبم گفت :

بس کن آخر ! مگرکسی که نیست ، چیزی ازانتظارمی فهمد ؟

 

 

امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گل فروش

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد جواد الهی پور تاریخ : 93/1/11 ساعت : 11:43 عصر

فقر، توجیهی برای این هراس لعنتی نیست

این صدای ساعت عید است... بمب ساعتی نیست


سال تحویل غریبی می شود... باشد... چه بهتر

چشممان دیگر به دست عابران غربتی نیست


یک خیابان را برایت سنگفرش تازه کردند

گرچه می دانم که آن هم رختخواب راحتی نیست


گلفروش چارراه خلوت این شهر متروک!

خنده هایت مشتری دارد نگو که قیمتی نیست


گریه هایت را برای شانه های من نگه دار

فکر کردی یک خیابان خواب تنها غیرتی نیست؟


دیگر اشعار : محمد جواد الهی پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته نسیم پریشان تاریخ : 93/1/11 ساعت : 8:44 عصر

بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟

 

بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟

وقتی اسیر غصه ای ، لبخند اجباری است، می فهمی؟

 

آبی ترین بودم میان وسعت چشمت، ولی حالا

پرپر زدن در این قفس از روی ناچاری است می فهمی؟

 

وقتی که در رویای من قاب تو خالی شد ندانستم

تصویرهای ِ زندگی، کابوس بیداری است! می فهمی؟

 

من با تو هستم تا همیشه، تو بدون من .... نه ممکن نیست

این عشق بی فرجام هم نوعی  خودآزاری است، می فهمی؟

 

تا سد شدی، بر اشتیاق ِ روزهای رفته از دستم

دریای پشت پلکها، دیوان اشعاری است، می فهمی؟

 

شوری به پا کن در میان دفترم موجی خروشان باش

وقتی نباشی هر غزل هر واژه تکراری است،  می فهمی؟

 

من روزه ی دلتنگی ام را با تبسم های تو وا می کنم

پس " رَبَنّایَت " رابخوان، هنگام افطاری است، می فهمی؟

 

نسیم پریشان


عکس بچگی هام در عین بی ربط بودن  خیلی هم با ربط


دیگر اشعار : نسیم پریشان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

محبوب کردن